تکلیف مغبچگان از منظر پیر مغان : برپایی و نگهبانی از صلح – قسمت ٢۹




تکلیف مغبچگان از منظر پیر مغان : برپایی و نگهبانی از صلح

در حلقه مغان

پیرمغان حکایت معقول می کند
معذورم ار محال تو باور نمی کنم





در محلی که جای استقرار و حلقه زدن مغبچگان به گرد پیر مغان است مشاهده میشود که پیر مغان به آتش افروزی در میان اصحاب نشسته و به آنها تعلیمات خود را فرا می آموزد.پیرمغان به اصحاب می گوید: روح هر کسی خود آن شخص است شما باید بیاموزید که بگوئید: من و بدنم ، نگوئید: من و روحم. چراکه شما غیر از بدنتان هستید و خودتان را پیکر فیزیکی تان فرض نکنید شما باید بیاموزید که بگوئید من و بدنم. خودتان را با بدنتان یکی نگیرید ، شما و روحتان یکی هستید. شما و بدنتان دو چیز متفاوت هستید. روح هر کسی مانند پرنده ایست (مرغی) که پرواز می کند و بدنش مانند قفسی است که روح در آن گرفتار است نسبت بدن شما و خود شما مانند نسبت یک مرغ با قفس است. در تعالیم مغان ، مغبچگان می آموزند که چگونه در قفس بدن را باز کنند و به فضای بیرون قفس پرواز کنند به این ترتیب در طول روز مرغها در قفس هستند و بصورت آدمیزاد در جامعه مشغول رفت و آمد و کار روزانه هستند اما شبهنگام مغبچگان مرغهایی هستند که درب قفسها را می شکنند و هر کجا که باشند سیر شبانه را آغاز می کنند و بدور پیر مغان حلقه می زنند و از او درسهای لازم را فرا می آموزند در این درسهاست که پیر مغان یکایک مغبچگان را با مأموریت شخصی و مسئولیت فردی خود اشنا می سازد بطوریکه از روز بعد آنها یکی یکی بدنبال مأموریتهای خود می روند در این درسهاست که پیر مغان به مغبچگان تعلیم می دهد که ایام روزگار به دو گونه است:
یک دوره زمان صلح است
یک دوره زمان برپا کردن صلح است
پیر مغان به شاگردان می آموزد که مغبچگان در دوران صلح نگهبانان صلح هستند اما در زمانی که صلح نیست مأمور فراهم ساختن مقدمات صلح هستند به این ترتیب مغبچگان در دامن تربیت پیر مغان آموزش می بینند و تربیت می شوند اینها اشخاص بی تفاوت نسبت به تحولات اجتماعی نیستند تکلیف و وظیفه و مسئولیتشان انجام مأموریتشان است. و مأموریتشان برپایی صلح است.



ادامه دارد ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر