تکلیف مغبچگان از منظر پیر مغان : برپایی و نگهبانی از صلح – قسمت ٢۹




تکلیف مغبچگان از منظر پیر مغان : برپایی و نگهبانی از صلح

در حلقه مغان

پیرمغان حکایت معقول می کند
معذورم ار محال تو باور نمی کنم





در محلی که جای استقرار و حلقه زدن مغبچگان به گرد پیر مغان است مشاهده میشود که پیر مغان به آتش افروزی در میان اصحاب نشسته و به آنها تعلیمات خود را فرا می آموزد.پیرمغان به اصحاب می گوید: روح هر کسی خود آن شخص است شما باید بیاموزید که بگوئید: من و بدنم ، نگوئید: من و روحم. چراکه شما غیر از بدنتان هستید و خودتان را پیکر فیزیکی تان فرض نکنید شما باید بیاموزید که بگوئید من و بدنم. خودتان را با بدنتان یکی نگیرید ، شما و روحتان یکی هستید. شما و بدنتان دو چیز متفاوت هستید. روح هر کسی مانند پرنده ایست (مرغی) که پرواز می کند و بدنش مانند قفسی است که روح در آن گرفتار است نسبت بدن شما و خود شما مانند نسبت یک مرغ با قفس است. در تعالیم مغان ، مغبچگان می آموزند که چگونه در قفس بدن را باز کنند و به فضای بیرون قفس پرواز کنند به این ترتیب در طول روز مرغها در قفس هستند و بصورت آدمیزاد در جامعه مشغول رفت و آمد و کار روزانه هستند اما شبهنگام مغبچگان مرغهایی هستند که درب قفسها را می شکنند و هر کجا که باشند سیر شبانه را آغاز می کنند و بدور پیر مغان حلقه می زنند و از او درسهای لازم را فرا می آموزند در این درسهاست که پیر مغان یکایک مغبچگان را با مأموریت شخصی و مسئولیت فردی خود اشنا می سازد بطوریکه از روز بعد آنها یکی یکی بدنبال مأموریتهای خود می روند در این درسهاست که پیر مغان به مغبچگان تعلیم می دهد که ایام روزگار به دو گونه است:
یک دوره زمان صلح است
یک دوره زمان برپا کردن صلح است
پیر مغان به شاگردان می آموزد که مغبچگان در دوران صلح نگهبانان صلح هستند اما در زمانی که صلح نیست مأمور فراهم ساختن مقدمات صلح هستند به این ترتیب مغبچگان در دامن تربیت پیر مغان آموزش می بینند و تربیت می شوند اینها اشخاص بی تفاوت نسبت به تحولات اجتماعی نیستند تکلیف و وظیفه و مسئولیتشان انجام مأموریتشان است. و مأموریتشان برپایی صلح است.



ادامه دارد ...

ارسال امواج اهریمنی (پارازیت)؛ طلسم ضحاک - قسمت ۲۸





طلسم ضحاک، ارسال امواج اهریمنی (پارازیت)



طلسمی که ضحاک سازیده بود
سرش بآسمان برفرازیده بود




در مباحث پیشین مطرح گردید؛ نظام ضحاک بخودی خود و به علت تحولات درونی جامعه بسوی فروپاشی و افول پیش می رود و درهم می شکند هنگامیکه ضحاک تمام اهرمهای خود را از دست می دهد ضرورتاً برای اجتناب از فروپاشی درمی یابد که "زور" به تنها از کارایی لازم در سطح جامعه برخوردار نیست بدین ترتیب به دنبال ایجاد نقاط تعادلی در خارج از قلمرو خود می گردد؛ دریافت کمک از بیگانگان برای تثبیت استبداد خود از یک طرف و از طرف دیگر به نیروهای اهریمنی (جادوی سیاه) دست تمسک دراز می کند، در هر دوی این موارد وقتی تحول جامعه به آن درجه از بلوغ رسیده باشد اینها دردی از ضحاک دوا نمی سازد و ضرورتاً نظام ضحاک دچار فروپاشی میشود. اما یکی از اقداماتی که خصوصاً ضحاک در واپسین مقاطع حیات نظام خود به آن متمسک می گردد ، تبلیغات عنان گسیختۀ مبتنی بر دروغ است، هرچه نظام ضحاک بسوی مرگ پیش می رود میزان کاربرد دروغ برای فریب آحاد جامعه در آن نیز بشکلی باورنکردنی افزایش می یابد، دروغهای بسیار شگفت انگیز. مبالغه و دروغهایی که حتی مردم گمان نمی برند که این ادعاها دروغین باشد؛ اما در چنین جامعه ای حتی دروغ های سیستم حاکمه ضحاک کارآیی خود را از دست می دهد.


ارسال امواج اهریمنی
یکی از روشهای استفاده از نیروهای اهریمنی توسط ضحاک "ایجاد ارتعاشات اهریمنی" برای ممانعت از برقراری ارتباط میان آحاد جامعه است.یعنی هرآنچه سبب انتقال اطلاعات میان مردم میشود این امر برای ضحاک خطر بشمار می رود و به همین دلیل می خواهد سیستم اطلاعرسانی را متلاشی سازد و در مقابل آن بایستد و از انتقال اطلاعات در میان مردم ممانعت بعمل آورد.یعنی خبررسانی را سد سازد ، خبر را کور سازد مجاری انتقال خبر را ببندد و برای این امر دست به هر اقدامی می زند در داستان ضحاک می خوانیم:



طلسمی که ضحاک سازیده بود
سرش بآسمان برفرازیده بود




ضحاک برجی بسیار عظیم بنا کرده بود و این برج برای کنترل نبض جامعه بنا نهاده شده و برای نظارت و کنترل بر ارتباطات مردمی و اشراف بر تبادل اطلاعات در میان مردم بود.ضحاک بر فراز این برج در مرتفع ترین نقطه ، جارچیان و ناقاره چیان خود را به خدمت گمارده بود تا با تجهیزات خود ارتعاشاتی بسیار قوی تولید کنند و بدین ترتیب ارتباطات میان مردم را مختل سازند و با ایجاد طنین هایی که در اثر ناقاره زدن تولید میشد ، مانع ارتباطات مردمی میشدند و از سوی دیگر ذهن مردم را به جانب هضم تبلیغات و دروغهای ساختگی ضحاک متمرکز می ساختند.





طلسم ضحاک
طلسم ضحاک به همان سیستمی اطلاق می گردید که ضحاک از طریق ناقاره چیان (بااستفاده از ابزار و وسایلی که داشتند با ایجاد ارتعاشات بسیار عجیب و طنینهای خاص) بر فراز برج بلندی که با استقامت بنا نهاده بود ارتعاشات و طنینهای خاصی تولید می کردند که بسیار گسترده در فضا انتشار می یافت و موجبات اختلال در سیستم ارتباطات و اطلاعرسانی مردم را فراهم می ساخت (ارتباطات میان مردم را دچار پارازیت میکرد، ایجاد اختلال).بدین ترتیب ضجاک با ایجاد اختلال در سیستمهای اطلاعرسانی و ارتباطات، مانع دست یابی احاد مردم در جریان جزئیات امور می گردید(سانسور)



این قبیل اقدامات ضحاک راه به جایی نمی برد چراکه از یکسو مردم بیدار شده بودند و از سوی دیگر چنانچه در مباحث پیشین یادآوری شد ، پیرمغان با استفاده از سلاح اکولوژیک (صاعقه) برج ناقاره ضحاک (طلسم ضحاک) را هدف قرار داد و اجازه نداد تا سیستم ضحاک بیش از آن بتوانند با پراکنده ساختن امواج اهریمنی بر سر راه ارتباطات مردمی سد و اشکال ایجاد سازند. تلاشها و دست و پا زدنهای ضحاک نافرجام ماند چرا که جامعه به بلوغ کافی رسیده بود و ناقوس مرگ دستگاه حاکمه جبارضحاک به صدا در آمده بود و فروپاشی آن امری محتوم بود.




پیرمغان حکایت معقول می کند
معذورم ار محال تو باور نمی کنم



ادامه دارد ...

تمهیدات جایگزینی یک نظام مردمسالار به جای حاکمیت استبدادی ضحاک - قسمت۲۷


تمهید مقدمات لازم برای جایگزینی نظامی مبتنی بر مردم سالاری بجای حاکمیت استبدادی ضحاک

در مباحث پیشین مطرح شد که "چنانچه مردم حکومت ضحاک را نخواهند" و "ضحاک هم نتواند بر مردم حکومت کند"(مردم نخواهند و ضحاک هم نتواند)، فروپاشی چنین سیستمی امری محتوم خواهد بود؛ اما آنچه را که نباید از منظر دور نگاه داشت آنست که هدف تنها فروپاشی سیستم ضحاک نیست چراکه موضوع با اهمیت تر "جایگزینی سیستم ضحاک" است. یعنی فروپاشی سیستم ضحاک نتیجۀ یک جریان درازمدت و تحول تاریخی خاصی است که جامعه در بستر تحولات خود با آن مواجه میشود و به تدریج به پختگی و بلوغ می رسد و معادلۀ ثبات بهم می خورد و وضعیت به نحوی تغییر پیدا می کند که ضحاک دیگر نمی تواند قدرت را حفظ کند و مردم دیگر نمی خواهند تن به قدرت ضحاک بدهند و این امر روندی طولانی مدت است. اما لحظه ای که این معادله بهم بخورد (ضحاک نتوانست و مردم هم نخواستند) و شرایط قیام ، انقلاب ، دگرگونی و جایگزینی فراهم و مهیا شود آیا همان لحظه و همان نقطه ، نقطه قیام (انقلاب) هست یا نیست؟ بحث بر سر این است. در حقیقت مسئله تنها فروپاشیدن نظام ضحاک نیست بلکه مسئلۀ مهمتر فراهم شدن زمینه هایی برای جایگزین شدن نظام ضحاک با یک "نظام مردم سالار" است؛ نظامی مبتنی بر عدالت و قسط.










اگر چنین شرایطی (زمینه های برپا شدن نظامی مبتنی بر عدالت و بر قسط) فراهم نباشد و در چنین وضعیتی نظام ضحاک فروپاشد ، نظام دیگری که جای نظام ضحاک را می گیرد تفاوتی با نظام ضحاک نخواهد داشت. بلکه چون تازه وارد میدان شده است برای تثبیت خود در یک دوره ای دست به هر اقدامی خواهد زد؛ بنابراین سقوط نظام ضحاک تابع قانونمندی تحولات اجتماعی است، چنانچه گفته شد. اما جایگزین شدن نظام ضحاک نیازمند فراهم آوردن مقدماتی است که در مباحث پیشین به شرح آن پرداخته شد؛ از آنجمله "ایجاد شوراهای شهر" برای آنکه مردم قدرت را در بین خود تقسیم سازند، ضحاک بطور صوری وجود دارد اما مردم خود ادارۀ امور جامعه را در دست می گیرند، یعنی در حقیقت "نظام حکومتی مردمی" مبتنی بر اصل جوانمردی و ریش سفیدی به تدریج برپا میشود، هرم قدرت ضحاک وجود دارد اما بصورت یک پوستۀ حلزونی توخالی است که هست؛ ولی خالی است و صورت دارد اما فاقد قدرت است؛ و در کنار آن جامعه ایست که در آن مسئولیتها و حقوق و تکالیف تقسیم شده است و مردم به کارهای خود مبادرت می ورزند و امور خود را بدون مراجعه به قوای مجریه و قضائیه و سایر سازمانهای وابسته به ضحاک انجام می دهند.در اینجا در حقیقت یک حکومت مردمی بوجود می آید و هرم ضحاک هم در جای خود هست، در چنین شرایطی هرم ضحاک به هر دلیلی چنانچه ضربه بخورد و فرو بریزد "نظام مردم سالار" وجود دارد و برپاست و بلافاصله جایگزین حکومت ضحاک میشود و خلأ قدرتی بوجود نمی آید که جامعه دچار تشتت و هرج و مرج شود یا آنکه فرد مستبد دیگری از جای دیگری سر بیرون بیاورد و با تکیه به سرنیزه و سرکوب شدید ضحاک دومی در جامعه شود. در نتیجه آنچه در واقع به موازات ظهور زمینه های فروپاشی ضحاک لازم است که توسط مردم به انجام آن مبادرت ورزید ، (در درسهای پیشین پیرمغان به تشریح آن بطور اکمل پرداخت) تدارک ایجاد حاکمیت مردم سالار (مردم سالاری) است.


از آنجمله : شوراهای شهر ، گردآمدن در خانه ها به عناوین مختلف، گردآمدن در محلات و برزن ها به عناوین مختلف، هماهنگی در صحبت کردن و قرار گذاشتن و برنامه ریزی در رفع دعواها و اختلافات و مرافعات روزمره ، در تمام اموری که قاعدتاً باید توسط قوۀ حاکمۀ مربوط به ضحاک انجام شود، (قوۀ مجریه یا قضائیه یا سیستم بانکداری) مردم به سیستم ضحاک مراجعه نکنند. عدم رجوع مردم به دولت ضحاک سبب سلب مشروعیت از حاکمیّت ضحاک میشود. خود مردم مسئولیت امور را در دست می گیرند و در میان خود مسئولیتها را به عهده می گیرند. اما سقوط دولت ضحاک ، (سقوط حاکمیت ضحاک) امری محتوم و ضروری التحقق است. درست مانند ساعتی که برای آنکه رأس ساعت ۱۲ ناقوسش به صدا در آید و حلول ساعت دوازده را اعلام نماید این واقعه تنظیم شده است و عقربه ها در حال چرخش هستند و با هر ثانیه ای که می گذرد یک گام نظام ضحاک به فروپاشی و زوال محتوم نزدیکتر میشود. وقتی ناقوس مرگ نظام ضحاک به صدا در آید نظامش فرو می پاشد و کاری برای آن نمی توان کرد چراکه فروپاشی آن امری ضروری التحقق و لازم التحقق است و بخودی خود بر اثر تحولات اجتماعی فروپاشی حاکمیت ضحاک امری اجتناب ناپذیر است و بوقوع می پیوندد هرچند که ضحاک بخواهد با استفاده از اهرمها خود را پابرجا نگاه دارد اما امکانش میسر نیست.



ادامه دارد ...

راهکارهای نفی حاکمیت ضحاک در بیان پیرمغان - قسمت۲۶


درسهای پیرمغان - راهکارهای نفی حاکمیت ضحاک در بیان پیرمغان

در درسهای پیشین پیرمغان به بیان چگونگی خلع سلاح و خارج ساختن ابزارهای تسلط ضحاک بر جامعه پرداخت همچنین پیرمغان به نحوۀ خلع مشروعیت از حکومت ضحاک نیز اشاره نمود بدین ترتیب که دیگر ضحاک نتواند با بکاربستن ابزارهای حکومتی خود بر جامعه توان اداره و حکومت داشته باشد. همچنین پیرمغان به بیان حقایقی پیرامون تبدیل جامعه به مثابۀ موجودی زنده و خودگردان و پویا بدون اتکاء به سیستم حاکمه ضحاک اشاره نمود.
سپس پیرمغان با ارائۀ راهکارهای مناسب در درون جامعه (تشکیل شوراهای مردمی) به بیان راه حلهای برون رفت از سیطرۀ سیستم ضحاک بر جامعه و خلع مشروعیت ضحاک پرداخت بدین ترتیب که جامعه به مرحله ای از رشد و نمو و بلوغ اجتماعی خواهد رسید که پس از آن آحاد جامعه، پیکرۀ اصلی و اساسی جامعه را تشکیل می دهد و حکومت ضحاک همچون پوسته ای توخالی، بخش بی پایه و اساس جامعه را تشکیل خواهد داد.




راهکارهای نفی حاکمیت ضحاک در بیان پیرمغان
معادله در این مرحله شکل دیگری پیدا می کند و آنهم وضعیتی است که در آن وضعیت مردم حاکمیت ضحاک را بر خود نمی پذیرند (حاکمیت ضحاک را بر خود نمی خواهند) و ضحاک نیز ناگزیر از حاکمیت بر مردم است (ضحاک نمی تواند بر مردم حکومت کند) .به این ترتیب زمینه های لازم برای ایجاد انقلاب و تحول در درون جامعه کاملاً فراهم میشود و جامعه از یک سیستم ضحاکی به سوی سیستمی که نفی کنندۀ حاکمیت ضحاک است پیش می رود.آخرین پایگاه ضحاک ، توسل و چنگ انداختن به "نیروهای اهریمنی" برای حفظ حاکمیت فروریخته اش است.




اما در اینجا عامل تعیین کننده در تقابل با نیروهای اهریمنی ضحاک ، بکاربستن نیروهایی (یزدانی) است که باید دید پیرمغان با بکاربستن آن نیروها تا چه حد میتواند در این نبرد موفق عمل کند.


به زور خداوند یزدان پاک
برون کردم از دل همه ترس وباک


در حقیقت در این مرحله اتصالی معنوی لازم است که پیرمغان مانند آنتنی "برق گیر" عمل کند.


قانونمندی های عملکرد برق گیر
میله برق گیری که بر بام منازل نصب میشود و یا درختی که در مزارع به عنوان برق گیر بکار گرفته میشود ، بدین ترتیب عمل می کند که صاعقه ایکه از اسمان به زمین میرسد را با نیرویی معادل ٢٠٠٠٠ ولت انرژی تخلیه بار الکتریکی می کند. درخت یا برق گیر بدین ترتیب عمل می کند که انرژی زمین را سبب یونیزه کردن فضای اطراف خود می سازد بطوریکه فضای یونیزه شده سبب تخلیه بار الکتریکی یونهای مثبت موجود در ابرهای آسمانی میشود. صاعقه همیشه از بالا به زمین زده میشود از جانب ابر به سمت زمین ، هیچ صاعقه ای از زمین به بالا نمی جهد. صاعقه انرژی ابرهای بارداری است که از درون جو به جانب زمین سرازیر میشود و در زمین تخلیه میگردد اما اینکه صاعقه در چه محلی فرود اید این امر تابع قانونمندی خاصی است و به عنصر برقگیر ارتباط دارد و عنصر برقگیر قادر به تخلیه انرژی از بالا بسمت زمین (بصورت صاعقه) است.


حال پرسش انست که چنانچه این ابر باردار پر از انرژی تخلیه بار الکتریکی نشود چه اتفاقی رخ می دهد؟
چنانچه تخلیه بار الکتریکی ابرهای متراکم توسط برقگیرهای زمینی صورت نپذیرد (ابرهای حامل بار الکتریکی تخلیه و یونیزه نشوند و توسط صاعقه انرژیشان تخلیه نگردد) در اینصورت در طبقات مختلف ابر بصورت برق این انرژی آزاد می گردد یعنی این انرژی میان دو لایه متفاوت از ابرهای متراکم بصورت برق تخلیه (بار الکتریکی) می گردد.


تفاوت برق و صاعقه
برق تخلیه بار الکتریکی ایست که میان دو لایه متراکم و متفاوت ابر که در سطح جو زمین قرار دارند صورت می پذیرد در حالیکه صاعقه انرژی ناشی از تخلیه بار الکتریکی از اسمان به زمین است و برای تخلیه این انرژی از اسمان به زمین نیاز به عاملی است که "برق گیر" نامیده میشود استفاده از این ابزار سبب یونیزه شدن فضای اطراف میشود تا بواسطۀ آن ابر حامل انرژی وادار به تخلیه بار الکتریکی در محلی که برق گیر در آن نصب شده میشود(قانومندی الکتریسیته ساکن).این همان رازی است که پیرمغان در دیر مغان (در اتشکدۀ خود) از استادانش فرا گرفته و به شاگردانش می آموزد.




اسرار پیرمغان : این همان سلاحی است که هرگاه لازم باشد پیرمغان آن را بکار می بندد.(سلاح اکولوژی) سلاح نیروهای موجود در محیط زیست. پیرمغان مسلح به مسلسل و نارنجک و شمشیر نیست، احتیاجی به منجنیق و خمپاره و توپ ندارد. پیرمغان با ذرات موجود در طبیعت و انرژی های ناظر بر طبیعت کار می کند.




پیرمغان با نیروهای تدبیر و تدبرکنندۀ موجود بر جهان هستی کار می کند البته اهریمن پرستان هم با همین نیروهای موجود در طبیعت کار می کنند اما اهریمن پرستان این نیروها را در جهت مقاصد ضدمردمی و ضد محیط زیست و برای اهداف ضد جهانی بکار می بنند وآنها سر تباهی و سیاهی و خرابی دارند در حالیکه پیرمغان و مغان و خدمتگزاران نو ور آتش و حرارت نمی خواهند که سرما بر جایی حکمفرما باشد بلکه می خواهند در همه جا حیات و حرارت و حرکت برقرار کنند.

ادامه دارد ...

پیرمغان حکایت معقول می کند، معذورم ار محال تو باور نمی کنم - قسمت ۲۵




پیر مغان حکایت معقول می کند
معذورم ار محال تو باور نمی کنم



در مباحث پیشین یادآور شدیم که یاران پیرمغان در کنار آتش در حضور استاد، از زبان استاد خود "پیرمغان" راهکار نهایی برای به پایان رساندن آخرین مرحلۀ نبرد جهت فروپاشی دستگاه حاکمه ضحاک ماردوش را فرا گرفتند. برای انجام این مسئولیت خطیر برخاستند و جلسه را به پایان رساندند و به کارها و مسئولیتهای خود پرداختند هرکدام از یکسو. گفته شد در جمع اصحاب پیرمغان، فریدون و کاوۀ آهنگر و یاران دیگر نیز حضور داشتند که اینان "جماعت عیاران" بشمار می رفتند. گفته شد که "پیرمغان" در حقیقت "مهندسی خاصّی" را تدارک دیده بود و نقشه سلاح خاصی را طراحی کرده بود که "آن سلاح باید توسط فریدون بکار گرفته میشد" و "توسط کاوه آهنگر ساخته میشد".


همچنین در مباحث پیشین بیان شد که سلاح طراحی شده توسط پیرمغان سلاحی عادی نبود، وسیله ای مانند چوب یا چماق یا شمشیر یا تبر یا وسایل مختلفی از این قبیل نبود (سلاح سرد و گرم) بلکه اسلحه ای خاصّ با کاربردی بسیار ویژه بود. اهمیت سلاحی که پیرمغان با مهندسی خاصی آن را طراحی کرده بود و در اختیار کاوه قرار داده بود و کاربرد آن را به فریدون فراآموخته بود همان چیزی است که به "گرز گاوسر" تشبیه میشود که دارای دو شاخ نعلی شکل است و میدان بسیار نیرومند مغناطیسی ای ایجاد می کند که سبب خلع سلاح دشمن می گردد.



پیرمغان علاوه بر طراحی هندسۀ سلاح کاربردی علیه دشمن به دو نکتۀ بسیار مهم اشاره نمود:
اوّل – درمبارزه با دشمن نه فقط باید دشمن را خلع سلاح نمود؛ دوّم – که باید فرد مسلح را دچار فضای خاصی ساخت که در آن فضا فرد (کارکرد اسلحۀ دست خود را تغییر دهد) قادر نباشد که اسلحه را به سمت مردم نشانه برد.بدین معنی که هم سلاح موجود در دست دشمن فاقد کارکرد شود (خلع سلاح) و هم جهت کاربرد آن تغییر یابد.حکومت ضحاک همانگونه که پیش از این اشاره شد دارای پایه ها و ارکان متفاوتی است؛ مهمترین پایه حکومت ضحاک بهره برداری از نیروی تاریک ، سیاه و کدر "جادوی تباه کننده" است و بدین منظور ضحاک اشخاصی را به خدمت می گمارد که آن اشخاص با دستهای مرموز و پنهان خود بذر فتنه هایی را در جامعۀ می فشانند و ترویج می سازند. رکن "جادوگران تباهی و سیاهی"حکومت ضحاک نسبت به سایر ارکان از اهمیتی خاص برخوردار است به این دلیل که بخش اعظم ادارۀ حکومت ضحاک به عهدۀ این اشخاص است.

در جلسۀ نهایی تصمیم گیری در جمع عیاران و یزدان پرستان (خدمتگزاران به آتش) پیرمغان در خصوص آخرین گام مبارزه جهت رویارویی و مقابله با نیروهای اهریمنی ، سیاهی و تباهی که از قانون خاصی پیروی می کنند و انرژی های موجود در طبیعت را در کانالهای بسیار تاریک و سیاه و تباه به گردش در میاورند، به بیان نکاتی پرداخت؛ پیرمغان گفت : روش مبارزه با نیروهای اهریمنی متدی نیست که به مغبچگان آموزش داده شود بلکه در این مرحله پیرمغان خود به مبارزه با نیروهای اهریمنی می پردازد. در اینجا بود که پیرمغان خطاب به مغبچگان از هریک خواست تا به ادامۀ مسئولیتهای محولۀ خود مشغول شوند و کاوه را مسئول انتشار فراخوان در سطح شهر ساخت تا علیه ستم ضحاک در سطح شهر فریاد بزنند و برای این منظور لازم بود تا علَمی برافراشته شود (عَلَم درفش کاویانی : بیرقی که کاوه به دستور پیرمغان بالا برد). کاوه مسئول انتشار فراخوانی بود که به دستور پیرمغان باید در سطح شهر و در کوی و برزن منتشر میساخت؛ کاوه مردم را دعوت به قیام علیه پوستۀ خالی باقیمانده از حکومت ضحاک می ساخت و فریدون به همراه سایر عیّاران موظف بود تا دستوراتی را که در آن مقطع لازم بود به انجام برساند.



ضحاک در چنین شرایطی وقتی دریافت که تمام ابزار و سلاحهای سرکوب و ارعاب از دست سپاهیانش اسقاط گردیده بیش از پیش به فکر استفاده از ابزار "جادوی سیاه" (تکیه بر نیروهای اهریمنی و تباهی) برآمد. پیرمغان بر اساس وعده ای که (به جوانمردان) کرده بود شخصاً به مبارزه با نیروهای اهریمنی ضحاک پرداخت.

ادامه دارد ...


حاشیه : نوع کاربرد ریتمهای نهایی این مبحث و مبحث ۱۰ از اهمیت ویژه ای برخوردار است (اسرار کارکرد ریتمها)

شرح اسرار پیرمغان، چگونگی برپایی شوراهای مردمی تحت نظارت جوانمردان و ریش سفیدان – قسمت ۲۴





در دیر مغان آمد یاری قدحی در دست

پرسشهای مغبچگان


چگونه مردم در مبارزات اجتماعی اختلاف عقاید و سلایق را کنار بگذارند و در حرکتی عظیم و اجتماعی به مبارزه با سیستم حاکمه ضحاک بپردازند؟
پیرمغان در جمع اصحاب به یاران می گوید : این امر مقوله ای فرهنگی است که باید در وجدان عامۀ مردم القاء شود یعنی یکایک مردم ضرورت طرد و ترک ضحاک را درک کنند ، اما در عین حال بی سامان نشوند و دریابند که هر یک از پتانسیل مددیاری و مددکاری برای سایر اعضاء برخوردارند. راه حل مسئله این است. در این مقطع زمانی باید جهت و سوی راهکارها و اقدامات که تاپیش از این از طریق دستگاه ضد تبلیغاتی بر ضد تبلیغات ضدمردمی ضحاک فعالیت می کرد و با اقدامات خود موجب سلب مشروعیت (روشن ساختن ماهیت و چهرۀ واقعی دستگاه حاکمه ضحاک و وقوف مردم به عدم برخوردای مشروعیت ضحاک) از ضحاک و سیستم حاکمۀ وی می گردید، تغییر یابد. از این پس چه باید کرد؟
تا کنون روشن شد که مردم چه نباید بکنند؛ از این پس روشن خواهد شد که مردم در این جنبش و حرکت عظیم مردمی چه باید بکنند؟
دستورالعمل آنچه باید کرد :
نفی حاکمیت ضحاک
تشکیل شوراهای مردمی


شوراهای مردمی : شوراها حالت موّاج دارد ، شوراهای مردمی دارای ستادهای مشخص نیست که امکان تصرف ضحاک بر آن فراهم باشد. شوراهای مردمی دارای چهارچوب های ضبط شده نیست که ضحاک بتواند با اهرمهای خود مانع از فعالیت آنها از طریق قانون حکومت خود شود بلکه این شوراها همیاری های عادی و روزانه مبتنی بر اصل جوانمردی و ریش سفیدی است، یعنی در هوا پخش است و در فضا پراکنده است و مادیت ندارد که ضحاک بخواهد با کاربرد اهرمهای خود مادیت و تعین آن را متلاشی سازد. این امر فی النفسه باعث میشود که هژمونی و اتوریته ضحاک در جامعه از بین برود ، جامعه دارای اتونومی و خوگردانی میشود و این فرهنگ را باید سریعاً در میان افراد جامعه در هر محله و قریه و شهری گسترش و بسط داد تا مردم به اهمیت این موضوع وقوف یابند. چنین سیستمی نیازی به برقراری اعتصابات ندارد و یا اساساً از طریق پرسنل در ادارات و مؤسسات تحت حاکمیت خلل در کارهای سیستم ضحاک ایجاد کند بلکه دستگاه ضحاک در چنین شرایطی مانند پوستۀ حلزونی خالی برای خود در جامعه وجود دارد در حالیکه "مردم در پیوند با هم قرار دارند". در آن شرایط زمینۀ خاصی بوجود می آید که کاملاً جامعه را از کنترل ضحاک خارج می سازد و ضحاک قدرت کنترل و مهار جامعه را ندارد و در عین حال شوراهای مردمی حالت موّاج دارد. با اندرزی که پیرمغان مطرح کرد ؛ اصحاب پیرمغان و یزدان پرستان جلسه را به پایان رساندند.




ادامه دارد...

چگونگی پیشبرد مبارزات اجتماعی در برابر حکومت ضحاک - قسمت ۲۳




چگونگی پیشبرد مبارزات اجتماعی در برابر حکومت ضحاک



در دیر مغان آمد یاری قدحی در دست



پیرمغان در حلقۀ یزدان پرستان اشاره کرد؛ معمولاً برای رویارویی با ضحاک (دستگاه حاکمه ای که ضحاک در رأس هرم آن قرار گرفته است) در آخرین گام مبارزه دو راه، قابل ارائه و پیشنهاداست:
راه اول - دعوت مردم به نافرمانی مدنی ؛ نافرمانی مدنی عبارتست از استفاده از اعتصابات سراسری
راه دوم - عدم رجوع به دولت (حکومت) در مرافعات روزمره در اثنای زندگی روزانه (یعنی اساساً قوای قضائیه و مجریه برای حفظ نظم مدنی در جامعه عمل می کنند تا قانون حاکم بر روابط میان مردم باشد ، اما در جامعه ای که تحت سلطۀ ضحاک قرار دارد ، شرایط به نحو دیگری تغییر می کند یعنی هنگامیکه صاحب حقی حقش توسط شخص شروری پایمال میشود چنانچه شکایت خود را به کلانتری ببرد و یا به دادگستری عرض حال کند یعنی قوۀ مجریه و قوۀ قضائیه ای را که متعلق به حکومت ضحاک است به رسمیت شناخته و پذیرفته است) به این ترتیب با پذیرش خود مشروعیت ضحاک را قبول کرده است ، در حالیکه فرض بر ان است که این فرد برای از دست دادن حقوق پایمال شدۀ خود پریشان خاطری دارد اما مسئلۀ با اهمیت تر آن است که گریبان خود و سایر مردم آن جامعه از یوق ظلم ضحاک آزاد شود به این دلیل شخص ناچار میشود که شکایت خود را به دادگستری و کلانتری نبرد.


در نتیجه چنانچه فرض بر عدم مراجعه به دستگاه های تحت حاکمیت ضحاک برای دادخواهی در نظر گرفته شود این امر به معنای فراهم آوردن زمینه های لازم برای گسترش اقدامات شرورانه برای افراد فرصت طلب می باشد! راهکارهای خاصی که در چنین شرایطی می توان ارائه نمود چیست؟


تکلیف چیست ؟ پیرمغان بیان کرد که در چنین جامعه ای بایستی دولت در دولت تشکیل شود؛ یعنی مردم در میان خود اشخاصی را که از نظر عموم مردم دارای خصلت عدالت و، شجاعت ، جوانمردی و انسانیت هستند را به عنوان حَکَم و ریش سفید در مرافعات خود قرار دهند (در مسائل مالی، اجتماعی، اختلافات فردی و خانوادگی و شغلی و تجاری و عموم مسائلی که ممکن است در زندگی روزمره بوقوع بپیوندد) یعنی مردم به حَکَم هایی که در بین خودشان تعیین می کنند رجوع کنند نه به کلانتری و قوۀ قضائیه تحت حاکمیت ضحاک.به این ترتیب بخودی خود شوراهای مردمی در هر محله ، قریه ، شهر ، ده و استانی تشکیل میشود؛ این شوراها متشکل از خود مردم هستند.



فرض بفرمائید دزدی اموال و دارایی های شخصی را می برد این شخص زورش به دزد نمی رسد و نمی خواهد شکایت خود را به کلانتری (ارگان تحت حاکمیت ضحاک) ببرد به این ترتیب نزد جوانمرد و ریش سفیدی که در بین خود تعیین کرده اند میرود و ... یا بارندگی سبب ریزش سقف خانه ای شده است؛ شخص به نزد ریش سفید محل می رود و می گوید: من مستأجر هستم و صاحبخانه حاضرنیست مخارج تعمیر سقف را بپردازد و من هم توانایی اش را ندارم ، در اینجا شخص ریش سفیدی که در میان خود مردم است از افراد خیر دعوت می کند تا با کمک و همیاری یکدیگر هزینه تعمیر سقف خانۀ فرد نیازمند فراهم شود. (غرامت)


بدین ترتیب بخودی خود یک سلسله سیستم های تعاونی - اجتماعی در سراسر جامعه گسترش می یابد، شوراهای مردمی در سراسر دهات ، قریه ها ، شهرها توسعه می یابد که عموم مردم (اشخاص مثبت و همجهت را که اکثریت خاموش جامعه را تشکیل می دهند) را در پیوند با یکدیگر قرار می دهد و در عین حال این شبکه های اجتماعی بطور علنی و رودر رو با سیستم ضحاک در نمی افتند. این شوراها وجود دارند و کار خود را آغاز می کنند بدون آنکه درگیری خاصی با سیستم ضحاک ایجاد کنند.

در نتیجه عملاً ادارۀ جامعه بدست خود مردم می افتد و حضور هرم حکومتی ضحاک شکل کاملاً صوری پیدا می کند و خالی از محتوا می شود و بین مردم (عموم مردم) و سیستم حاکمه شکاف بسیار بسیار عظیم و پر نشدنی ایجاد میشود و در عین حال مردم هم در پیوند با خود قرار می گیرند.


ادامه دارد ...

پدیدۀ مآرج و قانونمندی های آن و ارتباط آن با وقایع اجتماعی- قسمت ۲۲



پدیدۀ مآرج و قانونمندی های آن و ارتباط آن با وقایع اجتماعی

سئوال : قانونمندیهای مکتب مغان دارای چه کاربردی در تحولات اجتماعی است؟ ایا تشبیه صرف است یا دارای اهمیت راهبردی و اجرایی هم هست؟


قانون انتقال انرژی (کنش و واکنش)


در مباحث گذشته راجع به قانون انباشت انرژی پتانسیل در درون فنر و باز شدن فنر و بازگشتن فنر به نقطه مبدأ مطالبی ارائه شد.




پدیدۀ مآرج و قانونمندی های آن

هنگامیکه به سطح آب دریا نگاه می کنیم ، مشاهده میشود که امواجی بر سطح اب دریا در حال حرکت است ، این حرکت ناشی از انرژی ایست که در زنجیرۀ مولکولهای تشکیل دهندۀ آب دریا منتقل میشود. تا زمانیکه آب باشد این انرژی به این ترتیب از الکتروهای اتمهای تشکیل دهندۀ مولکول به الکترون های بعدی بطور زنجیره ای انتقال پیدا می کند. تا زمانیکه آب و خاک در ساحل با هم تلاقی پیدا می کنند. چنانچه ساحل شنی باشد آب دریا وارد ساحل میشود و باز می گردد و مقداری هم شنهای ساحل را جابجا می سازد و با جابجایی شنهای ساحلی انرژی را به خاک منتقل میسازد. اما در سواحل صخره ای ، پدیدۀ دیگری وجود دارد (موج شکن). به این ترتیب که ساحل صخره ای یا دیوارۀ بتنی انرژی وارده از سوی آب دریا را جذب نمی نماید و انرژی وارده را به مبدأ انتشار باز می گرداند. زنجیره ای از امواج را در سطح اقیانوس در نظر بگیرید که کمیت مقداری از انرژی (مجموعه انرژی) را حمل می کنند تا به دیوارۀ ساحل صخره ای یا بتنی (موج شکن) می رسند ف دیوارۀ بتنی صاف و نفوذ ناپذیر است و هیچ قسمت از انرژی حمل شده به ساحل توسط مولکولهای آب دریا را جذب نمی نماید در نتیجه وقتی امواج آب دریا به ساحل برخورد می کند و امکان جذب میسر نبود ، پس زده میشود، توسط ساحل بتنی به داخل آب باز می گردد یعنی برابر با نیرویی که از دریا به ساحل انتقال پیدا کرده است، ساحل صخره ای یا دیوارۀ بتنی موج شکن به همان میزان انرژی را به داخل دریا بازمی گرداند. این دو انرژی به لحاظ کمیت مقداری کاملاً با هم برابرند، یعنی انرژی کنش و واکنش با هم برابرند.



در اینجا سه پدیده بوجود می آید : موج و پس موج و پدیدۀ ناشی از تلاقی موج و پس موج. از تلاقی موجی که بسوی ساحل در حرکت است و پس موج ناشی از تلاقی موج پیشین با صخرۀ بتنی ، پدیدۀ جدیدی رخ می دهد که مآرج نامیده میشود.
مآرج چیست؟ مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ (سورۀ رحمن - آیۀ ۱۹) ، یعنی در محل تلاقی دو اقیانوس انرژی مآرج (انفجار) بوجود می آید.


پدیدۀ ناشی از تلاقی موج و پس موج ایجاد انفجار می کند و انرژی موج و پس موج همدیگر را با ایجاد این انفجار خنثی می کنند.


پدیدۀ مآرج قانونمند است و بر اساس ارادۀ مولکولهای آب و یا ارادۀ اقیانوس و ارادۀ ساحل کار نمی کند و قانونمند است و تابع قانون انتقال انرژی است. همین وضعیت در سطح جامعه نیز وجود دارد و به انفجارهای اجتماعی می انجامد.(انقلاب)

ادامه دارد...

پناهنده شدن ضحاک به اجانب برای ابقاء بر مسند قدرت تصنعی– قسمت ٢١

پناهنده شدن ضحاک به اجانب برای ابقاء بر مسند قدرت تصنعی

در متون کهن ذکر شده است که پیر مغان شاگردان خود (مغبچگان ، حلقۀ جوانمردان) را که در کنار آتش حلقه زده بودند امر کرد که بروند و به خیل عظیم جنبش مردم در رویارویی با ضحاک بپیوندند. فریدون و کاوه و سایر جوانمردان آمدند و به مردم ملحق شدند و در طرف مقابل هم نیروهای سرکوبگر دستگاه ضحاک برای سرکوب مردم سررسیدند. مردم در خیابانها و کوچه ها بودند و فریاد می کشیدند و به یارانشان که در شهر بودند کمک می کردند. در سراسر شهر جنبش عظیمی راه افتاده بود و در همه جا مردم مانند اقیانوس عظیمی در جوش و خروش بودند. به تدریج سرکوب ها و کشتار ، دستگیری ها و ضرب وشتم ها مانند تیغ زنگ زده ای از کار افتاد و مردم توانستند با دست خالی پیش بروند.


ابیاتی از شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی خراسانی


خیزش انقلابی مردم ایران علیه ضحاک ماردوش
یکی گرز دارد چو یک لخت کوه


بند کردن فریدون ضحاک را

جهاندار ضحاک از آن گفت و گوی \ به جوش آمد و تیز بنهاد روی

بفرمود تا برنهادند زین \ بر راه پویان باریک بین

جهاندار ضحاک از آن گفت و گوی \ به جوش آمد و تیز بنهاد روی
بفرمود تا برنهادند زین \ بر راه پویان باریک بین
بیامد دمان با سپاهی گران \ همه نرّه دیوان جنگ آوران
ز بی راه مر کاخ را بام و در \ گرفت و به کین اندر آورد سر
سپاه فریدون چو آگه شدند \ همه سوی آن راه بی ره شدند
ز اسپان جنگی فرو ریختند \ در آن جای تنگی بر آویختند
به هر بام و در مردم شهر بود \ کسی کش ز جنگ آوری بهر بود
همه در هوای فریدون بدند \ که از جور ضحاک پر خون بدند
ز دیوارها خشت وز بام سنگ \ به کوی اندرون تیغ و تیر خدنگ
ببارید چون ژاله ز ابر سیاه \ کسی را نبد بر زمین جایگاه
به شهر اندرون هر که برنا بدند \ چه پیران که در جنگ دانا بدند
سوی لشگر آفریدون شدند \ ز نیرنگ ضحاک بیرون شدند
خروشی برآمد ز آتشکده \ که بر تخت اگر شاه باشد دده
همه پیر و برناش فرمان بریم \ یکایک ز گفتار او نگذریم
نخواهیم بر گاه ضحاک را \ مر آن اژدها دوش ناپاک را
سپاهی و شهری به کردار کوه \ سراسر به جنگ اندر آمد گروه
از آن شهر روشن یکی تیره گرد \ برآمد که خورشید شد لاجورد
پس آنگه ضحاک شد چاره جوی \ ز لشگر سوی کاخ بنهاد روی
به آن سراسر بپوشید تن \ بدان تا نداند کسش ز انجمن
به چنگ اندرون شست یازی کمند \ بر آمد بر بام کاخ بلند
بدید آن سیه نرگس شهرناز \ پر از جادویی با فریدون به راز
دو رخساره روز و دو زلفش چو شب \ گشاده به نفرین ضحاک لب
به مغز اندرش آتش رشک خاست \ به ایوان کمند اندر افگند راست
نه از تخت یاد و نه جان ارجمند \ فرود آمد از بام کاخ بلند
برو خوب رويان گشادند راز \ مگر اژدها را سرآيد به گاز
بگفتند كو سوي هندوستان\ بشد تا كند بند جادوستان

با کلیاتی که به آن اشاره شد مردم در کوچه ها و خیابانها قیام کردند ،و هم زمان خانواده ها و عزیزانشان که در منازل بودند ا زبالای پنجره ها و از بامها فریاد می کشیدند و در این قیام سراسری شرکت کرده بودند و همین مسئله باعث شده بود که نیروهای تحت امر ضحاک علی رغم تمام سرکوب و خشونتی که بکار می گرفتند ناچار به عقب نشینی شدند و خبر به ضحاک رسید و ضحاک ناچار شد، واقعیت را قبول کند. ضحاک دید دو راه حل بیشتر ندارد یا تسلیم مردم شود و مردم او را بگیرند و محاکمه کنند یا استقلال سرزمینی را که بر آن حکومت می کند بفروشد و به دامن بیگانگان پناه ببرد و از آنها کمک و مدد بخواهد و خود را به آنها بفروشد و خودش را تحت الحمایة آنها قرار دهد و آنها را دخیل در منافع و منابع مملکت بکند و آنها از ضحاک به عنوان دست نشاندۀ خودشان حمایت کنند.
بنابراین از این مرحله مبارزه مردم با ضحاک وارد مرحلۀ جدیدی شد تا این زمان مردم آزادی نداشتند و برای آزادی با ضحاک مبارزه می کردند و از این مقطع که ضحاک در جنگ بر سر آزادی با مردم شکست خورد و ناچار به عقب نشینی شد استقلال مملکت را هم پایمال کرد.
از این پس مبارزۀ مردم با ضحاک دو وجهه و جنبه پیدا کرد.
هم برای استقلال و هم برای آزادی

طبیعتاً ماهیت مبارزه ای که در جریان بود از این لحظه به بعد تغییر کرد و دگرگون شد
ضحاک به بزرگترین قدرت زمان خودش Dravidians که امپراطوری ای در هندوستان داشتند پناهنده شد و از آنها پناه خواست و کمک خواست تا آنها ضحاک را تحت الحمایة خود قرار دهند که ضحاک بتواند باقی بماند. اما از این لحظه به بعد مبارزه مردم علیه ضحاک و برای سرنگون کردن ضحاک وارد مرحله و مقطع جدیدی شد.
از این به بعد مردم بر سراسر امور مملکت حاکم شدند اما ضحاک هم سر جایش بود و یک قدرت صوری و تصنعی داشت و در قلعه خودش بود ، مهم این بود که او را از آن قلعه بیرون کشند و بر قلعه اش را بر سرش خراب کنند و از بین ببرندش.

آشنایی با مختصات دیر مغان – قسمت ٢٠


آشنایی با مختصات دیر مغان
دیر مغان معبد معرفت به طبیعت است، شناخت طبیعت و وقوف به قوانین طبیعی.


"آئین مغان" بر اساس"معرفت نسبت به طبیعت" تعریف میشود؛ در تعریف "آئین مغان" باید گفت تفاوت آن با جهان دانش (علم Science ) که در آن نیز مطلب مورد بحث معرفت نسبت به طبیعت است (از آنجمله شناخت اتمها و کهکشانها و هرآنچه میان ایندو موجود است. این امر سوژه علم و ارتباط میان رشته های مختلف علم را روشن می سازد) آنستکه آنچه نزد مغان موجود است "علم به اسرار طبیعت" است، علم ناظر بر اسرار طبیعت، نه اسرار ماوراء الطبیعة. اسرار مغان مربوط به رازهای کیهانی ، رازهای آفرینش ، مربوط به طبیعت و قوانین حاکم بر طبیعت و نیروهای تدبیر و تدبرکننده طبیعت است.


این اسرار در دیر مغان در صندوقی نگاهداری میشود که ماری بر روی آن صندوق حافظ ، حارث و نگهدارندۀ آن گنج اسرار است.


این گنج در معبدی که به "دیر مغان" معروف است نگهداری می شود


و استاد دیرمغان و صاحب دیر "پیرمغان" است که اسرار مربوط به طبیعت را به مغ بچگان می آموزد و آنها را با مسئولیتهای خود در جهان آفرینش آشنا می سازد.


آنچه سبب گرایش طالب (کسی که می خواهد مغبچه شود) بسوی آئین مغان (نه معبد راهبان و موبدان عارف) برای فراگرفتن آموزه های پیر مغان می گردد طرح دو پرسش بنیادین از "خود" است :


۱ – من کیم ؟
۲ – برای چه آفریده شده ام؟ مسئولیت و مأموریت من در جهان (عالم) چیست؟


از منظر مکتب (آئین) مغان هر فردی موظف است علاوه بر شناخت خود (خودشناسی و خداشناسی) نسبت به مأموریتی که بخاطر آن آفریده شده است وقوف یابد.


در آئین مغان هرکسی دارای مأموریت و مسئولیتی است. هر انسانی (بطور اخصّ مغبچگان که طالب شناخت مأموریت خود هستند) باید مأموریت و مسئولیت خود را بشناسند تا به عَبَث روزگار سپری نسازند و بدینسان هدفمند زندگی کنند چرا که به عبث آفریده نشده اند.


در کلام تمام بزرگان ،آئینها و مکاتب بشری به این حقیقت که "انسان به عبث آفریده نشده است" اذعان شده و متعاقباً در اسلام نیز بیان شده است : أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا (۱۱۵ - مؤمنون) ایا شما نزد خود گمان برده اید ما به بیهوده شما را آفریده ایم و زندگی شما هدفی نداشته است؟


زندگی انسان هدفمند است ، چراکه آفرینش هدفمند است. نه عالم و نه آدم بدون هدف ایجاد نشده اند.


هر فردی از ابناء بشر به دلیلی آفریده شده است و باید بداند برای چه آفریده شده است (به عبارت ساده تر در این عالم چکاره است؟) مسئولیت هر فردی از ابناء بشر چیست و اینکه آفریده شده است به چه منظور بوده و چه باید بکند و بر مبنای آن عمل کند. برای روشن تر شدن مکاتب ذیل gnostisisme (مکاتب شناخت) و آئین مغان مثالی ارائه می گردد مانند درک تفاوت معبد شائولین و دیر مغان. " من کیم؟ "، این سئوالی است مشترک میان آئین مغان و کلیۀ مکاتب gnostisisme (شناخت ، عرفان و معرفت). به عبارتی در مکاتب ذیل مجموعۀ gnostisisme همچنان که بر سر در "معبد دِلفی" به خط و زبان یونانی، ۲۵۰۰ سال پیش بر روی کتیبه ای سنگی نوشته شده بود ، کسی که خود را بشناسد ، خدای خود را می شناسد. (این کتیبۀ سنگی در موزۀ اتن موجود است.) این جمله قصار پس از آن نیز از زبان تمامی عرفا در تعلیماتشان به شاگردان نیز شنیده شده است از آنجمله عرفای مسلمان اما این جمله قدمتی چندین هزار ساله دارد و اختصاص به دوران و ادوار خاصی از تاریخ ندارد. "من کیم؟" استاد در پاسخ به این پرسش با ارائۀ متدهای خودشناسی به شاگرد فرامی آموزد که کسی که خود را بشناسد خدا را میشناسد. در معبد شائولین طالبی که میخواهد راهب بودایی شود به نزد استاد می رود و طلب شناخت نسبت به خود را به او عرضه می دارد، استاد مکتب بودا در معبد شائولین روشهای بودا را به وی تعلیم می دهد از آنجمله به وی می گوید شما به زیر درختی برو و تمرکز و مراقبه عمیق را پیشۀ خود کن تا به نورانیت برسی و جوهر خود را بشناسی. طالب بودایی دغدغه اش شناخت خود و نیل به نورانیت است. راهب بودایی در پی نیل به نورانیت و معرفت نسبت به نورانیت خود است (روشن شدن) وقتی خود را شناخت آفریننده خود را می شناسد. اما در آئین و مکتب مغان صِرف شناخت خود غایت و هدف نهایی محسوب نمی گردد و مأموریت، شناخت محض خود نیست (خودشناسی محض) بلکه مأموریت هر فرد آنست که در تغییر مثبت جهان منشأ ظهور و اثر واقع شود یعنی جهان را بسازد و عوض کند ، جهان را دگرگونه سازد. خداوند در بطن جهان استعداد تغییر پذیری را نهاده است و به هر یک از ابناء بشر هم توانایی آن را بخشیده است که یکی از استعدادهای موجود در طبیعت را از قوه به فعل رساند و بواسطۀ آن در تغییر مثبت جهان مؤثر واقع شود و هر فردی نسبت به حقیقت آفرینش خود و مأموریتی که برای آن خلق شده است و مسئولیتی که خالق جهان آفرینش بر دوش آن نهاده است اشراف یابد و بر اساس آن مسئولیت عمل نماید

ادامه دارد ...