در حلقۀ یزدان پرستان و پیرمغان - قسمت ۵٢












در بیان خواصّ عناصر طبیعت
نور و نار در برابر آب




"آرماگدون" یک کلمه قدیمی و با ریشه در زبانهای سامی است. آرماگدون به معنی آخرالزمان است. آرماگدونیستها به کسانی می گویند که گمان می کنند دنیا در آستانۀ آخرالزمان و نابودی است.












مردمی را در نظر بگیرید که کشتی نشستگان در یک دریای طوفانی هستند جایی که از هر طرف موج ، رعد و برق است تنها امیدشان به استحکام کشتی شان است اما یک باره از دل آبهای طوفانی یک اختاپوس هولناک کشتی آنها را میان بازوان خودش می گیرد و می رود تا آنرا به قعر گردابهای مرگ بکشاند.





نبرد بود و نبود اینجا آغاز میشود.






برای فهم بهتر راز آرماگدون به «دیر مغان» می رویم و بر سر درسهای پیرمغان می نشینیم.











در «دیر مغان» ، پیرمغان با مغبچگان نشسته و از راستی و جوانمردی سخن می گوید، در مقابل او مانند همیشه آتشی روشن است ، آتشی که از آتشکدۀ و مجمر سینۀ او فروغ می گیرد و جاودانه است.



پیرمغان به جوانمردان می گوید : «ما خدمتگزار آتشیم و پرستندگان یزدان یگانه که آفرینندۀ نور و نار است.»



پیرمغان ادامه می دهد : «طبیعت از عناصر مختلفی تشکیل شده و هر عنصری دارای خاصیتی است ، در طبیعت نیروهای گوناگونی وجود دارد؛ عناصر طبیعی با هم ترکیب میشوند و تحت تأثیر انرژی های طبیعت حالت های مختلفی بخود می گیرند. در طبیعت اطراف ما اشیاء به چهار صورت پیدا میشوند. جماد : مانند خاک و سنگ و هر شیء سخت و محکم دیگری؛ مایع: هر ترکیب طبیعی سیال، آب ، روغن ، نفت ، عصاره ها ، اسیدها ؛ گاز : مانند بخار آب و دود هیزم ، هوایی که تنفس می کنیم؛ نار یعنی شعلۀ آتش از شمع و هیزم مشتعل و گوی صاعقه ؛ نور و نیرو که همان انرژی است مانند شعاعی یا فروغی که از آئینه در برابر خورشید به داخل اتاق تاریکی انعکاس می یابد؛ یا اشعۀ متمرکزی که از بلور یا عدسی پرتاب میشود و ایجاد لهیب و حریق و آتش می کند یا برق پرقدرتی که از ابرها به سطح زمین پرتاب میشود و صاعقه نام دارد یا پرتوی نوری که به میان دو آئینه پرتاب میشود و بارها بین آن رفت و آمد می کند؛ نور ، نیرو است. نیرو عنصریت ندارد اما هستۀ هر عنصری از عناصر چیزی جز نیروی متکاسف نیست. همه چیز نیرو یا انرژی است. انرژی به دو گونه است: انرژی بسته ای که به زبان یونانی به آن "کوآنتوم" می گویند، مانند نور و موج و انرژی هسته ای مانند اجزاء تشکیل دهندۀ جزء لایتجزاء که به زبان یونانی به آن "اتم" می گویند ، نیرو یا انرژی بسته ای یا کوآنتیک دارای چهار خانواده است:۱ – الکتریک ،٢ – مگنتیک ،٣ – اتمیک ،۴– گراویتسیونل.


این انرژی ها در فضای اطراف خودشان بر خود فضا ایجاد اثر می کنند و اشیاء را در میدان خود جذب یا دفع می نمایند ؛ انرژی gravitationnel که عوام بطور کلی به آن "جاذبه" می گویند یکسره است اما انرژی magnétiques قطبی است.


انرژی ها هم می توانند با هم ترکیب شوند. مثلاً از ترکیب انرژی الکتریکی و مگنتیکی انرژی الکترو- مگنتیک حاصل می شود.


انرژی دارای شدت و ضعف است و این شدت و ضعف به طول موج انرژی بستگی دارد.


انرژی متکاسف روی عناصر مادی عمل می کند تا آنجا که می تواند ساختار آنها را در هم بریزد مانند مرآت محرقه یا آئینه خورشیدی؛ که می تواند با متمرکز نمودن پرتوهای زیاد در یک نقطه آب را بجوش آورد و آنرا به نقطه تبخیر برساند ، آهن سرد را ذوب کند مانند مایع سیّال بجریان در آورد.


میدان مغناطیسی قائم به خود نیست قائم به فلزات بخصوص آهن است؛ اما فلز وقتی در هستۀ یک سیستم الکتریک قرار بگیرد حالت مغناطیس می یابد، به این ترتیب میان نیروی مغناطیسی و جریان الکتریک از یکسو و فلزات بخصوص آهن رابطۀ خاصی برقرار است که گویی از یک خانواده هستند.


الکتریسیته در فلز جریان می یابد و مغناطیس قائم بر فلز است، فلز حدید نام دارد وب دلیل این خواصّ گفته میشود، (أَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ – سورۀ حدید آیۀ ٢۵) عناصر که در طبیعت و بطور عادی و غیرمصنوعی با نیروهای الکتریسیته و مغناطیس ارتباط دارند، فلزات نام دارند، فلز هادی جریانهای نیروست.

این خاصیت هدایت در بعضی عناصر هست و در بعضی عناصر نیست. هر شیء شفافی مانند سطح آب و آئینه پرتو نور را منعکس میسازد.


نور متکاسف ایجاد حریق می کند و حریق مهار شده در کورۀ حرارتی ساختار اشیاء را دگرگون می سازد، آب و مایعات را تبخیر و فلزات را ذوب و ترکیبات چوبی و چوب پنبه ای و نیزارها و درختان را خاکستر می کند.


پس "نار" یا آتش در طبیعت فرادستی دارد ، خود عنصری از عناصر نیست اثر انرژی متکاسف شده است.


نور با آئینه و عدسی مولد نار است و نار یعنی آتش، ساختارشکن است.


مغان خدمتگزاران آتش هستند و اسرار نور و نار را در کف دارند؛ اما آتش در تقابل با آب است، آتش گرم و خشک است ، آب سرد و تر است، سردی آب با گرمی آتش و تری آب با خشکی آتش در تضادند.




آتش اگر بر آب غلبه پیدا کند آن را بخار کرده و پراکنده میسازد، آب اگر بر آتش غلبه پیدا کند آن را خاموش و معدوم میسازد.


آب نیز خدمتگزارانی دارد. کسانی هستند که در خدمت آبهای سرد و بیروح و راکدند تا هرجا که شعله ای برافراوخته میشود، آنرا خاموش سازند... .»


ادامه دارد...