گام نهایی تا فروپاشی سیستم ضحاک - آخرین رویارویی میان جنبش مردمی و ضحاک – قسمت ۱۹




گام نهایی تا فروپاشی سیستم ضحاک - آخرین رویارویی میان جنبش مردمی و ضحاک


در مباحث پیشین گفته شد که ، معادلۀ رویارویی مردم و ضحاک به جایی میرسد که به غیر از عده ای معدود از مزدوران و حقوق بگیران ضحاک دیگر آحاد جامعه حکومت ضحاک را نمی خواهند ، اما ضحاک تمام پایه های قدرتش ویران نشده و مهمترین تکیه گاهش نیروی مسلح تحت فرمانش هستند.

ضحاک برای بقاء چه می کند؟ مردم چه باید بکنند؟

این معادله چه زمانی بهم می خورد؟ پاسخ به این سئوال "گام نهایی مبارزه" است و از قانون خاصّ خود تبعیت می کند. این معادله زمانی بهم می خورد که مردم حکومت ضحاک را نخواهند و ضحاک هم ناتوان از ادامۀ حیات سیستم حکومتی اش باشد. تا وقتی که ضحاک بتواند به حکومت خود ادامه دهد حتی اگر ۱۰۰ درصد مردم حکومت ضحاک را نخواهند، به حکومتش ادامه خواهد داد.


راه حل عبور جامعه از نقطه حساس و حیات بخش جنبش
عبور از مرحلۀ حساسی که با طی آن علاوه بر آنکه مردم خواهان عدم تداوم حکومت ضحاک بر خود هستند و ضحاک نیز قادر به تداوم حیات سیستم خود نیست.

آخرین مقطع رویارویی ضحاک و مردم
برای رسیدن به این نقطه از جنبش ، تنها به صرف وجود "دستگاه ضدتبلیغاتی از سوی مردم" که به عنوان یک راهکار از سوی "پیرمغان" مطرح شده بود کافی نیست. بلکه پیرمغان از طریق دستگاه ضد تبلیغاتی (دستگاه تبلیغات مردمی خودش) که بر ضد "تبلیغات ضد مردمی ضحاک" کار می کند باید دستگاه دیگری را بوجود آورد و آن عبارتست از : دعوت مردم به عدم قبول عملی (نه فکری ، نه در زهن آحاد جامعه ، نه آنکه افراد دریابند که در ذهن خود ضحاک را قبول ندارند و برایش مشروعیتی قائل نیستند) یعنی در عمل هم به طرد ذهنیت ضحاک فعلیت بخشند.

مثال - فرد مفروضی را در نظر بگیرید که اقدام به جیب بری می کند و توسط مردم دستگیر میشود و بنابر اظهارات سایرین وی تا به حال چندین بار مبادرت به دزدی کرده است

با این فرد چه باید کرد؟ آیا باید برد و به پلیس و کلانتری معرفی کرد تا به زندان بیافکنندش تا دیگر جیب مردم را نزند؟ که در این صورت مشروعیت حکومت ضحاک مورد قبول قرار میگیرد چرا که به سیستم ضحاک رجوع میشود. یا بگویند چون ما نمی خواهیم به حکومت ضحاک مراجعه کنیم بگذاریم این فرد آزاد باشد و جیب سایرین را هم بزند؟
در اینجا حالت سومی رخ می دهد ، و آن حالت عبارتست از ایجاد نهادهای مردمی.


یعنی ضحاک کلانتری و زندان و دادگستری خودش را دارد و مردم به ارگانهای تحت حاکمیت ضحاک رجوع نمی کنند بلکه در مرافعات خود به "نهادهای مردمی" ای رجوع می کنند که خودشان ایجاد کرده اند یعنی ریش سفیدانی را در بین خود حَکم قرار می دهند برای آنکه در منازعات میان آنها داوری کنند.


از این پس مشاهده میشود که با ایجاد یک سیستم مردمی در درون سیستم ضحاک که اسماً بر جامعه حاکم است؛ مردم حکومت وی را طرد کرده اند و ارتباطات خود را دارند و کاری به نهادهای حاکم ندارند و به نهادهای مردمی ای که خود ایجاد کرده اند رجوع می کنند.


نظام جامعه چگونه می چرخد؟ مردم در میان خودشان مراوده و ارتباط دارند و دیگر کاری به نهاد حاکم ندارند . به نهادهای مردمی رجوع می کنند و به نهادهای ضد مردمی مراجعه نمی کنند


مرتبۀ خاص در طرد دستگاه حاکمه ضحاک – این امر سبب می گردد تا آحاد جامعه بیش از پیش به همدیگر پیوند بخورند و بهم وصل شوند ، در میانشان اتحاد برقرار شود و کاملاً نسبت به سیستم حاکمه بریّ شوند.


حال فرض بفرمائید کارمندانی هستند که برای ارتزاق و امرار معاش باید برای دولت کار کنند تا از عهدۀ مخارج زندگیشان برآیند! (خدمت به ضحاک؟).در اینجا دو مرحله شکل می گیرد ، یک مرحله تشکیل نهادهای مردمی است که در کنار آن درست میشود و پس از آن تشکیل صندوقهای بیت المال است که در دست نهادهای مردمی قرار می گیرد به عبارتی سیستم خودگردان و خودمختاری شکل میگیرد. از جانب دیگر کسانیکه ناچارند به مشاغل دولتی بپردازند و در دستگاههای دولتی کار کنند ، آن دستگاهها را در جهت منافع مردم به گردش در می آورند و در تصرف مردم در می آید. وقتی جامعه به این درجه برسد، این امر چیزی غیر از نافرمانی مدنی تلقی می گردد ، یعنی اعتصاب صورت نمی گیرد چراکه اعتصاب نافرمانی مدنی بشمار میرود ولی این عمل یعنی ایجاد نهادهای مردمی در درون جامعه نافرمانی مدنی بشمار نمیرود


به این صورت ضحاک و سیستم حاکمه ضحاک خالی از محتوا میشود. یعنی مالیاتی از مردم نمی تواند اخذ کند و اعمال قدرت نماید و چنانچه بیان شد، سلاحهای بکار گرفته شده مشتمل بر شکنجه ، سرکوب ، تجاوز ، زندان ، اعتراف ساختگی و اقاریر ، دستگیری با نگاهی به مباحث گذشته میزان تأثیرگذاریشان را از دست داده اند


این آخرین مرحلۀ نبرد و مبارزات جنبش مردمی در درون سیستم ضحاک است. مشتمل بر آن که "دولتی مردمی" در درون جامعه در کنار "دولت تصنعی" متعلق به ضحاک بوجود آید و مردم به نهادهای خود رجوع نمایند. به عنوان مثال در هنگام عبادت اگر عاملان و آمران ضحاک به نمایندۀ وی اقتدا می کنند مردم به نمایندگان مردمی که از سوی خودشان تعیین شده اند برای انجام فرایض اقتداء نمایند


در این جا مشاهده میشود که اکثریت به نمایندگان مردمی و نهادهای مردمی رجوع می نمایند ، به این ترتیب خودبخود ضحاک وزن خود را از دست می دهد و معادله به هم می خورد و دراین مقطع است که به نقطه ای میرسیم که مردم "نمی خواهند"! و ضحاک هم "نمی تواند"!


وقتی ضحاک نتواند ، به بادکنک سیستم ضحاک یک سوزن زده میشود و سیستم ضحاک فرو می ریزد و نهاد مردمی که در واقع دولتی در کنار دولت تصنعی است عملاً قدرت رابدست می گیرد و رسمیت می یابد

سه گام اساسی مبارزه به ضحاک – قسمت ۱۸



سه گام اساسی مبارزه به ضحاک


گام اوّل - "خرافه ستیزی و خرافه زدایی" از ذهن آحاد جامعه
گام دوّم - بی اعتنایی ، بی تفاوتی و بدگمانی نسبت به کلیۀ اخبار و مجاری اطلاعرسانی سیستم ضحاک
گام سوّم - اعتقاد به نیروی پتانسیل جمعی


حاشیه گام سوم: بیان حقیقت آنکه یکایک افراد جامعه حامل انرژی شگرف هستند بدین ترتیب که چنانچه بکار گرفته شود کوه را به حرکت در می آورد ، بازگشت اعتماد به نفس از دست رفته به آحاد جامعه


یکی از اساسی ترین سلاحهای مبارزه با دستگاه خودکامۀ ضحاک با استناد به گفته های پیرمغان "برپایی دستگاه ضد تبلیغاتی" است.


نحوۀ عملکرد دستگاه "ضدتبلیغاتی" - هر عمل یا ادعای مطرح شده از سوی سیستم ضحاک را به مردم معرفی و جهت هوشیاری، واقعیت را برای آگاهی مردم بیان می نماید.

به عنوان مثال هنگامیکه دستگاه تبلیغاتی ضحاک سعی در ایجاد تبلیغات در خصوص یک دشمن فرضی و خیالی دارد ، دستگاه ضدتبلیغاتی و مردمیِ عیّاران و اصحاب پیرمغان به بیان حقایق می پردازند و منکر وجود دشمن فرضی و خیالیِ دستگاه تبلیغاتی ضحاک شده و با اظهار آنکه سخنان ضحاک افسانه و اباطیل است از واقعیت پرده برمی دارند .برای شرح بیشتر ، چنانچه ضحاک با بیان ادعاهایی ذهن مردم جامعه را بسوی دشمن فرضی سوق دهد و مرتب مدعی چپاول و غارت و سرکوب مردمانی ناشناخته توسط دشمنی فرضی در سرزمینی دیگر شود ، یزدان پرستان در پی تعالیم پیرمغان ذهن آحاد جامعه را متوجه چپاول و ستمگری و غارت اموال ، جان ، مال و ناموس مردمان سرزمینی می کنند که ضحاک بر آنها حاکم است و با اظهارات خود مبنی بر روئت غارتگری و چپاول عینی سیستم ضحاک ذهن مردم را متوجه غارتها و چپاولهای خود ضحاک کرده و از انحراف عمومی ذهن آحاد جامعه بسوی دشمن فرضی جلوگیری می نمایند و متوجه فقر و گرسنگی ، بیکاری و گرفتاری حاکم بر جامعه خود با حاکمیت ضحاک می سازند.


انجام چنین اقداماتی نیازمند دستگاه تبلیغاتی مردمی ای است که بر ضد دستگاه تبلیغاتی ضحاک در درون جامعه عمل می کند.


نحوۀ استفاده از سلاح دشمن علیه دشمن
استفاده از روزشمار تجمعاتی که ضحاک تدارک پیش از آن تدارک دیده بود تا مردم را به عرصه بکشاند و انرژی تجمعات را از طریق آن تخلیه نماید و به دشمن فرضی وانمود کند که مردم پشتیبان سیستمش هستند ، دستگاه ضدتبلیغاتی پیرمغان شرکت در تجمعات را در اختیار مردم قرار میدهد تا از همان ابزار علیه ستمگری ضحاک استفاده کنند.


نتیجه : از دست دادن ابزار"سرکوب آرام" برای ایجاد آرامش گورستانی توسط ضحاک


در اینجا دو راه حل بیشتر باقی نمی ماند :


یک – تداوم استفاده از ابزار تجمعات که در این صورت برای سیستم ضحاک مشکل آفرین میشود چراکه مردم با شرکت در تجمعاتِ حکومتی علیه ضحاک قیام می کنند.


دو – ممانعت از برگزاری تجمعات به معنای قلاف کردن ابزار حکومتی تلقی می گردد.

در این مرحله سیستم ضحاک دچار "بحران مدیریت جامعه" می شود.


نباید فراموش کرد که ضحاک با استفاده از "اهرم ترس" همواره سعی دارد تا رعب و وحشت را در جامعه نهادینه سازد و علاوه بر آن نهایت تلاش خود را بکار می برد تا جایی برای فریادرسی و رسیدن صدای اعتراض مظلومین به گوش جامعه وجود نداشته باشد.


"نهادینه شدن ترس در دل و جان آحاد جامعه از اهداف اصلی ضحاک و سکوت در خصوص جنایات رخ داده توسط ضحاک از اصولی ترین اقدامات ضحاک بشمار می رود."


اما دستگاه "ضدتبلیغاتی و مردمی" دقیقاً عملکردی خلاف عملکرد دستگاه تبلیغاتی ضحاک دارد و معادله را برعکس می کند.


یعنی به فریاد زدن و اعتراض کردن و ظلم هایی که در جامعه توسط ایادی ضحاک اتفاق می افتد بها می دهد و به اطلاع عموم جامعه می رساند و ترس را در دل مردم می شکند.


هنگامیکه جنبش و سطح آگاهی جامعه به این مقطع رسید ، ضحاک در می یابد که دیگر سنگسار و شکنجه و اعدام و ... دردی برای تداوم حیات سیستم ضحاک دوا نمی کند.


رینگ آخر – پس از مرحلۀ خلع سلاح، ضحاک برای برقراری آرامش گورستانی در جامعه دو راه حل در پیشرو دارد:


یک –
اعتراف به اشتباه و بازگشت به عقب و سعی در جبران خطاها و توبه
دو – رویارویی مستقیم با مردم و براه انداختن کشتار و حمام خون ، از طریق اشغال نظامی کل سرزمین توسط نظامیان که در اینصورت عملکردش مانند نیروهای اشغالگری است که در کشوری که حضور دارند عمل می کنند ولی نه به عنوان حاکم بلکه به عنوان اشغالگر (حکومت نظامی) ؛ بکاربردن حداعلای سختگیری که این اقدامات تنها برای کوتاه مدت پاسخگو خواهد بود و پس از طی زمانی اثر خود را از دست می دهد، ضمن آنکه عصیان جنبش مردمی نمی خوابد چراکه دستگاه تبلیغاتی پیر مغان به کار خود مشغول است.

ضحاک نهایتاً باید کوتاه بیاید و باید بگوید صدای انقلاب مردم را شنیده است و از این پس روندی آغاز می گردد که مردم دیگر ضحاک را نمی خواهند و این امر را در غالب شعار و اعتراضات و علائم بیان می کنند و صراحتاً می گویند که تو (ضحاک) دیگر نمی توانی بر ما حکومت کنی و ما تو را نمی خواهیم و برای تو مشروعیتی قائل نیستیم
در این مرحله چون ضحاک هنوز می تواند با بکار بردن اهرمهای نظامی علاوه بر فروریختن سایر پایه ها در کاخ خود سلطنت کند بر حکومت خود پافشاری می ورزد. اگرچه پایه و ستونهای دیگر فروریخته اند اما او با تکیه بر پایه نظامی هنوز حکمرانی می کند.

ادامه دارد...

مکانیزم های ضحاک جهت استقرار و تحکّم بخشیدن نظام اهریمنی اش در جامعه – قسمت ۱۷




مکانیزم های ضحاک جهت استقرار و تحکّم بخشیدن نظام اهریمنی اش در جامعه

عوامل تداوم بخشیدن به استیلاء سیستم ضحاک
۱ - دستگاه تبلیغاتی برای قرار دادن یک هدف فرضی و خیالی در برابر دیدگان آحاد جامعه (دشمن خارجی)
۲ - ایجاد شک و شبهه ، ظنّ ، گمان و تردید در میان مردم (ایجاد دستگاه اطلاعاتی متشکل از یکایک افراد جامعه)
۳ - ساخت مجسمه های عظیم و استقرار آن در میادین شهر و اگر بخواهیم به شکل امروزی آن اشاره کنیم ، به تصویر کشیدن پوسترهای تبلیغاتی و یا تصاویر دیواری از ضحاک، تا همواره صورت ضحاک در برابر چشم همگان باشد. به این ترتیب در ضمیر ناخودآگاه همه افراد جامعه به عنوان یک ابرقدرت شناخته میشود که در همه جا حضور دارد بطوریکه از شخص به خودش نزدیکتر میشود


همانگونه که اشاره شد ، هدف دستگاه اطلاعاتی ضحاک نه فقط جمع آوری و دستیابی به اطلاعات است که علاوه بر آن در راستای این فعالیتها به مجموعه ای از اقدامات دیگر نیز مبادرت می ورزد از آنجمله : ایجاد هسته ها و حوزه هایی است که از طریق تشکیل آن به شکار مخالفان می پردازد.


آموزش مأمورانی از طرف ضحاک که بکار گرفته میشوند تا با انتقاد از ضحاک دیگر منتقدان را به دام خود بکشند.


به این ترتیب "هسته های مخالفتِ با خود" را شناسایی و با دستگیری و بازداشت ، زندانی وشکنجۀ آنها بذر ترس و تردید را در میان آحاد جامعه می گسترد و هدف از انجام چنین اقداماتی ایجاد ترس و رعب و وحشت از آینده در جامعه است تا از طریق سیطرۀ ترس در جامعه عموم مردم از آیندۀ خود بیمناک و به این ترتیب هرگز فکر مخالفت با ضحاک را به ذهن خود راه ندهند.


از جمله اقدامات ضحاک ، ایجاد دادگاههای نمایشی در انظار عمومی و اعتراف به آنچه نکرده اند بمنظور گسترش فضای رعب و وحشت در جامعه است.


نقش مشارکت مردم درجنایات ضحاک
یکی دیگر از روشهایی که ضحاک با گرفتن اعترافات دروغین و به نمایش گذاردن آن در انظار عمومی به آن مبادرت می ورزد ، تحریک مردم و به اشتراک گذاردن نیروهای مردمی برای سرکوب مخالفین است
. به این ترتیب که پس از گرفتن اقرار در یکی از میادین شهر دستور به سنگسار صادر می کند و سپس با کشیدن پای مردم عادی به محکمۀ غیرقانونی، مردم را تحریک به مجازات مخالفین می کند و به این ترتیب نقش مردم عادی از تماشاچی به بازیگر تغییر پیدا می کند.


به این ترتیب که ضحاک با دستگیری یکی از اعضاء سیستم و به قتل رساندن آن با مشارکت مردم ، جنایتی را به دست مردم مرتکب میشود تا بدین ترتیب مردم عادی در وقوع جنایاتی که ضحاک سرمنشأ آن است با وی شریک شوند و این امر مانع از آن میشود که مردم اظهار دارند که ضحاک جنایتکار است. (با مشارکت مردم در جنایات ضحاک این ادعا از سوی جامعه مطرح نمی شود که "ضحاک جنایتکار است" ، چرا که مردم عادی نیز به شکلی که مطرح شد در ارتکاب به جنایت شریک جرم بوده اند. اگر در این میان صدایی برخیزد که ضحاک جنایتکار است ، ضحاک با بکاربستن مشارکت مردم در ارتکاب به جنایت مدعی میشود که همه جنایتکاریم و به این ترتیب خود را تبرئه میسازد و جامعه را به سمت و سوی فساد سوق می دهد. )


مواردی که ذکر گردید "ستونهای پایگاه هرمی شکل حکومت اهریمنی ضحاک" است. که با استقرار حکومت خود بر آن ستونها بر جامعه استیلاء می یابد.


دستگاههای اطلاعاتی – امنیتی عریض و طویل و نیروهای سرکوبگر با پوشش قانونی و بدون پوشش قانونی مسلح به انواع ابزار سرکوب از بازوهای دیگر سیستم ضحاک هستند که هر از گاهی با به نمایش گذاردن آن در جامعه سعی در نهادینه ساختن ترس و رعب و وحشت دارد. (نمایش قدرت و رزم آرایی و مانورهای نظامی)


بازگشت به درسهای پیرمغان
پیر مغان ، "در حلقۀ یزدان پرستان و مغان" ( جوانمردان و فریدون و کاوه) ، به بیان روشهای از کار انداختن "کلّ سیستم ضحاک" می پردازد. از آنجمله "بیرون آوردن اهرمهای ضحاک از دست عاملان و آمران سیستم و در مرحلۀ بعد بکاربستن همان اهرمها علیه سیستم ضحاک".


مراحل شکست ضحاک از منظر پیرمغان در ارائۀ تعلیمات به مغبچگان


۱- از کار انداختن کلّ سیستم ضحاک
۲ - بیرون آوردن اسلحه و ابزار دشمن از دست سیستم مستبد
۳ - بکاربستن ابزار و سلاحهای ضحاک علیه سیستم ضحاک
راههای دست یافتن به هدف فروپاشیدن سیستم ضحاک ایجاد "دستگاه ضد تبلیغاتی عظیم مردمی" است. باید آحاد جامعه را نسبت به عوامل مخرّب تابوها و دگم های ساخته شده توسط سیستم ضحاک با تشریح عبور از خط قرمزها آگاه ساخت


اولین گام در برابر دشمن برای وارد ساختن ضربه به جبهۀ دشمن شکستن خط قرمزهایی است که دشمن در ذهن مردم قرار داده است. باید دریافت که دشمن ضربه پذیر است و هیچ تابو و دگمی و هیچ خط قرمزی وجود ندارد.


باید صراحتاً در جامعه مطرح شود که دشمن مشروعیتی ندارد و این امر حاصل نمیشود مگر آنکه مردم از خط قرمزها عبور کنند.


شهامت شکستن دگمها و ساخته های ذهنی القاء شده توسط سیستم ضحاک در مردم سبب عبور از خط قرمزهای سیستم ضحاک میشود و در مرحلۀ بعد بازار خرافه سرد میشود.


سیستم های استبدادی از طریق رسوخ در باور مردم و گستردن خرافه بر آحاد جامعه مستولی می گردد

هرگاه مردم دریافتند که دگمی در ذهنشان نیست که ناشکستنی باشد از آن پس با عبور از این مرحله وارد مرحلۀ بعدی میشوند که آن عبارتست از : بی اعتنایی ، بی تفاوتی و بدگمانی نسبت به کلیۀ اخبار و مجاری اطلاعرسانی سیستم ضحاک

سرکوب آرام – قسمت ۱۶


سرکوب آرام


جمع بندی های درسهای پیر مغــان - دستگاه حاکمۀ ضحاک روی چند پایه استوار است یکی از استوار ترین پایه های دستگاه ضحاک ، "دستگاه تبلیغاتی" است. نمونه ای از این تبلیغات جلوه دادن یک دشمن فرضی برای شستشوی مغزی آحاد جامعه است.از جانب دیگر ضحاک برای استقرار حکومت خود به دلایل مختلف نیاز به حضور میلیونی مردم در سطح خیابانها و در عرصه های مختلف دارد.به عبارتی هر از چندگاهی ضحاک به دلایل مختلف نیاز دارد تا مردم را به سطح خیابانها بکشاند تا خطباء و مداحانش برای مردم سخن سرایی کنند البته این اجتماعات غالب غیر از جلسات و گردهمایی هایی است که هفته ای یک بار تدارک می بیند.البته هر بار این تجمعات به بهانه ای مختلف صورت می گیرد : گاهی بمنظور دشمن جلوه دادن همسایگان شرقی و گاهی همسایگان غربی و یا به بهانۀ دشمنان فرضی ، به هر حال به هر ترتیبی شده تجمعاتی را تدارک می بینند و به بهانه آن مردم را به سطح خیابانها می کشانند تا بدین ترتیب انرژی پتانسیل حاصل از تجمعات و یا انرژی اعتراضی و احتمالاً انرژی عصیانی مردم احیاناً به این ترتیب تخلیه و خنثی شود.


اینگونه گردهمایی ها و اقدامات و حرکات دو خاصیت برای استقرار نظام ضحاک دارد :

یک- تخلیه انرژی مردم و بازگشت انرژی مردم به سطح عادی تا در مواقع لزوم حوصله و عزم جنبش و خروش علیه سیستم شخص ضحاک را نداشته باشند.


دو - از سوی دیگر خطبا و سخن سرایان ضحاک با سخنان خود مغز افراد جامعه را شستشو می دهند.


پیش از این نیز گفته شد که این موارد ابزار ضحاک برای استیلای سیستم ضحاک در جامعه که تحت سیطره و تسلط خود در آورده است بطور مداوم مورد استفاده قرار می گیرد.نکته شایان ذکر در این مباحث بیان ناتوانایی ضحاک از مدیریت جامعه است و ضحاک به منظور استیلای خود بر جامعه نیاز به وجود دشمن فرضی دارد چرا که وجود چنین دشمنی فرضی از ملزومات ادامه حیات سیستم ضحاک بشمار می رود ، به این ترتیب ضحاک سعی دارد با صدور بحران به جهان دیگران را به دشمنی با خود "تهییج و تحریک" نماید تا بدین ترتیب به جامعه اینگونه القاء سازد که دشمنی فرضی وجود دارد و ما برای مقابله با دشمن فرضی باید با هم متحد شویم و اختلافات را در درون سیستم کنار بگذاریم.
ضحاک به ادعاهایش به این ترتیب جامه عمل به خود می پوشاند؛ از آنجمله بیان آنکه: مهم نیست من در حال چپاول منابع شما هستم ، مهم نیست شما تحت ظلم و ستم و تعرض عمال و آمران من قرار گرفته اید ، بیائید همه با هم دست در دست همدیگر در مقابل این دشمن فرضی- خارجی واحد که قصد نابودی ما را دارد ایستادگی کنیم. مثالهایی که زده شد همگی نمونه هایی از ترفندهایی است که دستگاه ضحاک با بکار بستن آن چند صباحی به تداوم حیات سیستم خود کمک می کند.


زمینۀ رشد حرکتهای اعتراضی در جامعه - با گذشت زمان ، به همان نسبت که از برد تبلیغات دستگاه ضحاک کاسته میشود و جوهر تزویر بر آحاد جامعه آشکار می گردد و بتدریج همگان در می یابند که در پس پردۀ تبلیغات رنگارنگ دشمنی فرضی وجود ندارد و در حقیقت سیستم ضحاک بخودی خود ، عامل صادر کننده بحران به جهان است آغاز حرکتهای اعتراضی اجتماعی فرا میرسد.با فراهم شدن زمینه های رشد حرکتها و جنبشهای اعتراضی مردم در جامعه سیستم ضحاک در می یابد که بکار بستن ترفندهای تبلیغاتی دیگر مؤثر واقع نخواهد شد. از این پس در صدد بر می آید تا کلیۀ منافذی را که از خلال آن ممکن است حرکتی شکل بگیرد و صدای اعتراضی برخیزد که پژواک و انعکاس آن نتیجتاً آحاد جامعه را به جنبش در آورد و متعاقب آن کل جامعه را علیه سیستم ضحاک فعال سازد ببندد.از این پس دولت ضحاک برای مهار جامعه وارد مرحلۀ جدیدی از حیات خود میشود.


سرکوب آرام - سرکوب آرام عبارت است از تقویت دستگاه اطلاعاتی که این دستگاه اطلاعاتی بر اساس سوءظن و بدگمانی نسبت به عموم مردم عمل می کند.


فرضیۀ دستگاه اطلاعاتی آنست که در هر آن مردم در حال خیانت به سیستم هستند و تصمیم به از بین بردن سیستم دارند و عموم آحاد جامعه از سیستم ناراضی اند.


به این ترتیب سیستم اطلاعاتی سعی می کند تا به تمامی اطلاعات جامعه دسترسی یابد، به چه شکل ؟ به این ترتیب که اگر جامعه ای مشتمل بر ۲۰ میلیون آحاد باشد باید تمامی ۲۰ میلیون ،عضوی از دستگاه اطلاعاتی بشمار روند.


به چه ترتیب ؟ به این ترتیب که هر شهروندی موظف است شهروند دیگر را تحت کنترل و نظارت خود قرار دهد و گزارش دهد.


با پیاده سازی چنین روشی در جامعه همۀ افراد جامعه خائن و هم دست دشمنان شناخته میشوند و مستوجب اشدّ مجازات.


به این ترتیب همه اعضاء جامعه نسبت به هم ظنین وبدگمان می شوند و تصور می کنند تمامی نزدیکان و وابستگانشان همکاران سیستم اطلاعاتی ضحاک هستند.به این ترتیب نه تنها دامنه ظنّ ، شک و گمان نسبت به همدیگر در جامعه که حتی در بنیان خانواده نیز نفوذ می کند و تک تک اعضاء خانواده اتمیزه میشوند. روشی که ضحاک از طریق آن باعث فروپاشی بنیان خانواده میشود و احاد جامعه را اتمیزه و منفرد میکند

دستگاه تبلیغاتی ضحاک – قسمت ۱۵


دستگاه تبلیغاتی ضحاک

در مباحث پیشین به بررسی "درسهای پیر مغان" در خصوص چگونگی رویارویی با ضحاک ماردوش پرداختیم. حال در این مقاله و مبحث بعدی ، به بازبینی خلاصه ای از درسهای گذشته می پردازیم. در مباحث پیشین اشاره شد که ضحاک بعد از استیلای بر جامعه سیستمی را در جامعه پایه گذاری می کند؛ متشکل از ستونها و پایه های مختلف. این ستونها عبارت است از دستگاههای مختلفی که برای استیلای ضحاک بر جامعه مورد استفاده قرار می گیرد. این ستونها و پایه ها کاملاً مانند کارخانه ای عمل می کنند که محصول آن ادامه استقرار سیستم ضحاک بر جامعه است. بخش اعظمی از عملکرد این سیستم مبنی بر دروغ ، تزویر ، فریب و هدایت ذهن آحاد جامعه به سوی یک Utopia دست نایافتی است، بدین معنا که چنین سیستمی امری را بصورت یک Utopia (هدف مجازی) به جامعه معرفی میکند و سپس عموم افراد جامعه را با بسیج نیروها ملزم به حرکت بسوی آن هدف مجازی می نماید.


در چنین سیستمی آحاد جامعه در حد توان و ظرفیت برای نیل به اهداف سیستم مستلزم دادن قربانی و فدا کردن هر آنچه در کف دارند هستند(فدایی دادن) و چنانچه کسی در نیل به اهداف مجازی سیستم تعلل و خلل آفرینی ایجاد کند ، اعمال او خلاف بر تعالی و تحول سیستم اجتماعی ایست که به این ترتیب بنیان گذاری شده است و قصد سنگ اندازی بر دستیابی به مقاصد و اهداف سیستم را دارد، بازتاب چنین تحلیلی آنست که چنین فردی ضدخلق و ضد هدف بشمار می رود و باید طرد و یا حتی نابود شود. به عبارتی یکی از ابتدایی ترین اقدامات ضحاک ماردوش برای بنیان نهادن سیستم اهریمن پرستان عَلَم ساختن هدف مجازی در میان آحاد جامعه بدین ترتیبی که شرح داده شد، میباشد.


به عنوان مثال ، فرض بفرمائید که عمال و آمران چنین سیستمی مدعی شوند که در آنسوی آبها سرزمینی است که ساکنان آن ستمگرند و باید دست فتنه قطع شود و باید کاری کرد تا آن دشمن ستمکار را از میان برد. از یک سو اجازه ندهیم که دشمن مفروض ما را از بین ببرد و از سوی دیگر با بکاربردن تمام قوا کاری کنیم که دشمن فرضی را تضعیف و نهایتاً نابود سازیم.


نمونه ای از اتوپیای چنین سیستمی به تصویر کشیدن دشمن مجازی ، فرضی و خیالی در آنسوی آبهاست به این ترتیب که در ضمن آحاد جامعه دشمنی فرضی تجسم می یابد.


پیامد چنین اقداماتی در دستگاه ضحاک آنست که جارچیان و خدمتگزاران ضحاک هر روز بر سر منابر ، معابد و میادین شهر در باب این دشمن فرضی و خطراتی که در صورت وجود چنین دشمنی متوجه جامعه ای که ضحاک در آن استیلاء دارد، میشود برای عوام سخن پراکنی می کنندو خطبه ها می سرایند و خطابه ها و نقلها می بافتند و بدین ترتیب بطور پیوسته اخباری در خصوص دشمن فرضی به عموم آحاد جامعه خورانده میشود.


برای دست یازیدن به چنین اهدافی غالباً نیاز بود تا به مناسبتهای مختلف مردم را گرد هم آورند و خطبه ها سر دهند. به عنوان مثال در رُم باستان رسم بر این بود مردم شهر و یا درصد قابل ملاحظه ای از ساکنان هر شهر را در آمفی تئاترهایی که به همین منظور تدارک دیده شده بود جمع می کردند و ضمن برگزاری تئاترهای نمایشی ، به آوازخوانی می پرداختند و پس از جلب نظر تماشاچیان، توسط مداحان و خطباء در باب دشمن فرضی و راهکارهای مقابله با آن خطبه های قرائی اقامه میشد. در یونان هم بهمین منوال در گذشته های بسیار دور برنامه هایی تدارک دیده میشد.


اصولاً به صراحت می توان اظهار داشت که غالب سیستمهای جائر و ستمگر برای نیل به اهداف شوم خود که همانا استقرار پایه های ستمکاری است، همیشه نیاز به یک دشمن فرضی دارند و به بهانه های مختلف با برپایی تجمعات نمایشی لااقل هفته ای یکبار خطابه ها در باب دشمن فرضی و احیاناً اهداف دشمن فرضی برای تصرف بر سرزمین و نحوۀ کوتاه کردن دست دشمن و درآوردن چشم فتنه اقامه میشد.


دستگاه تبلیغاتی ضحاک - میتوان تصریح نمود که از گذشته های بسیار دورتر از رُم و یونان باستان و با قدمتی بسیار دور تر از ظهور فریدون در عرصۀ مقابله با امپراطوری اهریمن پرستان، ضحاک ماردوش سیستم تبلیغاتی بسیار گسترده ای را برای تشویش اذهان عمومی (در باب وجود دشمن فرضی) مستقر ساخته بود.

مدتهای بسیار مدیدی چنین گذشت و مردم نیز همچنان چنین ادعاهایی را باور داشتند به این ترتیب که لا اقل هفته ای یکبار خطباء و مداحان سیستم ضحاک به شستشوی مغزی مردم می پرداختند و با بیان ادعاهای واهی از قبیل تعرض به جان و مال و آبرو و ناموس ساکنان سرزمین های دشمن فرضی مردم را تهییج می نمودند، اما مرور زمان عاملی برای عدم اثبات ادعاهای واهی جارچیان و دستگاه تبلیغاتی ضحاک بشمار می رفت.


بدین ترتیب که مردم با گذشت زمان و اندکی تعمق در می یافتند که واقعیت حکایت از تعرض به جان ، مال ، آبرو و ناموس خودشان توسط سیستم غارتگر و چپاولگر حاکمه دارد.


بازتاب بکارگیری اهرم دشمن فرضی برای سرپوش نهادن بر چپاول ها و غارتگری ها توسط دستگاه حاکمه به مرور زمان تأثیر خود را از دست می دهد و رویکرد آن در عدم حضور و شرکت مردم در تجمعات مردم فریبانه به منحصه ظهور میرسد.


پس از گذران چنین مقطع زمانی است که دستگاه حاکمه با صرف انرژی و هزینه های هنگفت مترصد حضور آحاد جامعه برای شرکت در گردهمایی های تبلیغاتی هفتگی جهت شستشوی مغزی آنان می باشد اما با گذشت زمان از تعداد شرکت کنندگان در این تجمعات کاسته و از میزان تأثیرگذاری و موفقیت این تبلیغات کاسته میشود.


ابزار دیگر ضحاک – یکی دیگر از ابزارهایی که ضحاک در کنار دستگاه تبلیغاتی بکار می بندد ، انعکاس تضادهای درون سیستم به خارج از مرزهای تحت سیطره اش است.


این ابزار به دو طریق بکار گرفته میشود :


یک از طریق جنگ در مرزها و یا کشورهای همسایه


دو از طریق صادرات بحران در جامعه جهانی


ضحاک برای انتقال افت تضادی که گریبان گیر سیستم حاکمه اش شده است مبادرت به صدور بحران به جهان می نماید (توپ را در زمین حریف و دشمنان فرضی انداختن) و دشمن فرضی و خیالی را در سرزمینهای خود با بحران مواجه سازد ، با صدور بحرانی که گریبان گیر پایه های لرزان حکومت ضحاک است، دشمن فرضی به صرافت نمی افتد که برای سیستم ضحاک مشکل آفرینی کند



Utopia is a name for an ideal community or society, that is taken from Of the Best State of a Republic, and of the New Island Utopia, a book written in 1516 by Sir Thomas More describing a fictional island in the Atlantic Ocean, possessing a seemingly perfect socio-politico-legal system. The term has been used to describe both intentional communities that attempted to create an ideal society, and fictional societies portrayed in literature. "Utopia" is sometimes used pejoratively, in reference to an unrealistic ideal that is impossible to achieve. It has spawned other concepts, most prominently dystopia.
The word comes from the Greek: οὐ, "not", and τόπος, "place", indicating that More was utilizing the concept as allegory and did not consider such an ideal place to be realistically possible. The homophone Eutopia, derived from the Greek εὖ, "good" or "well", and τόπος, "place", signifies a double meaning that was almost certainly intended. Despite this, most modern usage of the term "Utopia" assumes the latter meaning, that of a place of perfection rather than nonexistence.

آموزه های پیر مغان در خصوص بکارگیری انرژی های موجود در طبیعت – قسمت ۱۴


آموزه های پیر مغان در خصوص بکارگیری انرژی های موجود در طبیعت
۱ - بیان روشهای خنثی کردن انرژی توسط سیستم حلقوی استاتیک (1)
۲- قابلیت تبدیل انرژی وارده به انرژی پتانسیل توسط سیستم حلقوی دینامیک (2)و ذخیرۀ آن و بازگرداندن انرژی به مبدعی که از آنجا انرژی برای نخستین بار بر سیستم وارد آمده


دشمن از ابزار مختلفی برای تزریق ترس به دل آحاد جامعه استفاده می کند




مراحل نهادینه شدن ترس در جامعه
ابزاری که ضحاک برای القاء ترس در جامعه بکار می بندد استفاده از جارچیان در اماکن عمومی و میادین شهر و اصولاً در انظار عمومی است به این ترتیب که طوماری مشتمل بر "حکم حکومتی" را در میان مردم با صدای بلند قرائت می کنند و بر مبنای آن شخص یا اشخاصی را به اتهام اخلال در نظم عمومی محکوم به مجازات از سوی ضحاک می نمایند



سپس برای گسترش رعب و وحشت و سنگین شدن فضای خفقان و ترس، فرد مذکور را اعدام می کنند و در انظار عمومی بر دروازۀ شهر آویزان می کنند تا مایۀ عبرت دیگران شود ، هدف از این اقدام مجازات فرد نیست بلکه القاء ترس و وحشت در جامعه است تا همۀ مردم یکایک این امر را روئت کنند و برسند از سرنوشت کسی که متهم به تمرد از دستورات دستگاه حاکمه است و به واسطۀ این ترس است که افراد جامعه سرخورده می شوند و سر در لاک خود فرو می برند و دست از اعتراض می کشند و یا اگر کسی به خشم و غضب و عصیان آمد و فریاد تظلم خواهی سر داد دیگران از ترس او را اعانت نکنند و اعتراض فرد تبدیل به اعتراض جمع نشود.




هر از چندگاهی دستگاه حاکمه به انجام چنین اقداماتی مبادرت می ورزد تا برای مدت زمانی مجدد ترس را در ضمیر ناخودآگاه مردم زنده کنند.




راه کار پیرمغان - در ابتدای امر باید بدانیم دستگاه حاکمه کلیۀ کسانیکه را که دستگیر و بازداشت می کند و به اتهامات واهی به مجازات می رساند این اشخاص قربانیان دستگاه حاکمه هستند این افراد ضرورتاً اشخاصی نیستند که مرتکب جرمی شده باشند بلکه سیستم جبّار برای تداوم حیات خودش نیاز به "قربانی کردن مردم" دارد.




هدف سیستم جبّار از مبادرت ورزیدن به چنین اقداماتی "نمایش قدرت" است اما در واقعیت فاقد مشروعیت و قدرت است و مانند ببر کاغذی است. در چنین مقطع زمانی چنانچه کسانی باشند که از شجاعت لازم برای دعوت مردم به ممانعت از انتشار و انعکاس ترس در دل و جان و جامعه برخوردار باشند و برعکس این اقدامات را ناشی از ترس و هراس سیستم حاکمه از پتانسیل مردمی بدانند و مردم را دعوت به عدم قبول چنین نمایش های قدرتی نموده و با بیان آنکه چنانچه شما چیزی نگوئید مانند گیاهی هستید که بهره ای از حیات خود نمی برد و تنها به ابزاری در دست قدرتمداران تبدیل می شوید ، به همین دلیل تن به بردگی و بندگی و بیگاری ضحاک ندهید، قربانی ترس نشوید. یا با شرافت زندگی کنید و یا با شجاعت به راه شهادت بروید. ترس از مرگ را باید در میان آحاد جامعه شکست.




وقتی ترس در دل مردم شکسته میشود ترفندهای ضحاک تأثیرش را از دست میدهد.






به این ترتیب هربار که جارچیان به میدان می آیند تا متهم بی گناهی را به کام مرگ بفرستند و عبرت سایرین کنند باید مغبچگان و عیّاران خود را به میدان رسانده و با بیان آنکه : نترسید ، این شخص به علت آنکه همواره سعی داشته ارام و بی خطا زندگی کند و در وحشت آنکه مبادا روزی به علت بیان واقعیتی به چنگ دستگاه حاکمه گرفتار اید ، قربانی شده است.



مغبچگان و عیّاران خطاب به مردم می گویند: شما نترسید که مرگ هزاران بار از این حیات با ذلتی تحت حاکمیت زور و سرکوب ضحاک بهتر است. ترس از مرگ را کنار بگذارید و شجاعت و شهامت به خرج دهید. مشاهده کنید که با چیره شدن ترس بر شما عاقبتی مانند این قربانی خواهید داشت. از هم اکنون تصمیم بگیرید که سرنوشت خود را بدست بگیرید و این مطلب را در محافل و گفتمان ها فریاد بزنید و بذر شجاعت و شهامت را در میان آحاد جامعه افشاند.



هنگامیکه یک نفر در میان مردم شجاعت به خرج دهد و علیه سیستم مبتنی بر ترس سخن بگوید ، دیگران نیز شجاعت در دلشان جوانه می زند و ترس از مرگ از ضمیرشان برچیده میشود. در واقع این ابزار و اسلحه از دشمن گرفته می شود و دشمن دریابد که مردم دیگر نمی ترسند، از این پس دشمن دچار هراس میشود که حال چگونه باید مردمی را که هراسی از سیستم به دل راه نمی دهند مهار کند؟









دستگاه حاکمه جبار سپس دست به اقداماتی می زند که سیستم را به رویارویی با مردم در سطح شهر می کشاند ، رویارویی با مردم در صحن خیابانها سبب میشود تا بیش از پیش ترس از مردم گریزان شود و دشمن بیش از پیش دچارتراس و هرس میشود دراین مقطع زمانیست که دیگر تبلیغات و کشتارها و جو ارعاب و وحشت کارگر واقع نمیشود.
شکنجه و کشتار در چنین سیستمی اثر نمی کند بلکه ترس ناشی از اقدامات وحشیانه است که در جامعه اثر ایجاد می کند. دشمن برای مسکوت نگه داشتن مردم اقدام به کشتار نمی کند بلکه برای ترس از کشتار مبادرت به کشتار می کند.



ترسیدن ما یکسره از بیم بلا بود
دیگر ز چه ترسیم که در عین بلائیم


وقتی دشمن دریابد که مردم از کشتار نمی ترسند بلکه بیش از پیش عصیان زده میشوند و طغیان می کنند و به میدان می آیند ، دشمن دست از کشتار میکشد و راه مسالمت و گفتگو را در پیش می گیرد تا خود را از بن بست برهاند. همین جاست که نقطۀ آغاز پیروزی مردم رقم می خورد. با بکارگیری ابزاری که در این مبحث ذکر گردید (شجاعت) انرژی ترس در دل جامعه خنثی میشود و برای به زانو در آوردن دشمن از این ابزار علیه او استفاده میشود. خلاصۀ درسهای پیر مغان در این مبحث - پیاده کردن دستگاه ضدتبلیغاتی و مردمی علیه دستگاه تبلیغاتی ضحاک و نهادینه ساختن عنصر شجاعت و شهامت در دل آحاد جامعه



1-statistic (singular) is the result of applying a function (statistical algorithm) to a set of data.
More formally, statistical theory defines a statistic as a function of a sample where the function itself is independent of the sample's distribution: the term is used both for the function and for the value of the function on a given sample.
A statistic is distinct from an unknown statistical parameter, which is not computable from a sample. A statistic used to estimate a parameter is called an estimator. For instance, the sample mean is a statistic and an estimator for the population mean, which is a parameter



2-The dynamical system concept is a mathematical formalization for any fixed "rule" which describes the time dependence of a point's position in its ambient space. Examples include the mathematical models that describe the swinging of a clock pendulum, the flow of water in a pipe, and the number of fish each spring in a lake.
At any given time a dynamical system has a state given by a set of real numbers (a vector) which can be represented by a point in an appropriate state space (a geometrical manifold). Small changes in the state of the system correspond to small changes in the numbers. The evolution rule of the dynamical system is a fixed rule that describes what future states follow from the current state. The rule is deterministic: for a given time interval only one future state follows from the current state.

در حلقۀ مغان؛ چگونگی بازگرداندن عامل منفی ترس به نقطۀ مبدأ پیدایش – قسمت ۱۳



در حلقه مغان
بیان راهکارهای "مبارزات اجتماعی" با مثالهای گویا توسط پیرمغان در جمع یزدان پرستان و خدمتگزاران آتش (در حلقۀ مغبچگان)



همانگونه که پیش از این شرح داده شد ، آئین مغان عبارتست از شناخت نیروهای مؤثر در طبیعت و بکارگیری آن نیروها برای ایجاد تغییر در پدیده های گوناگون.


از اینرو پیر مغان در مباحث گوناگون سعی دارد با بکاربردن مثالهای گویا و نحوۀ بکارگیری نیروهای مؤثر در طبیعت از کاربرد این نیروها برای ایجاد تغییر در واقعیات اجتماعی چگونگی مبارزات اجتماعی را به مغبچگان بیاموزد. پیرمغان در مباحث گذشته دربارۀ انتقال انرژی در میلۀ فلزی و تفاوت فلز به عنوان هادی انرژی و چوب به عنوان عایق انرژی مطالبی را مطرح نمود و سپس به تعمیم آموزه ها در باب تشابه نحوۀ عملکرد سیستم اجتماعی و هادی انرژی (فلز) پرداخت.


آموزه های پیر مغان - غالباً دستگاه جبّار حاکمه از خصیصه "هدایت" در سیستمهای اجتماعی در جهت منافع خود سوء استفاده می نماید بدین ترتیب که با انتقال و گسترش "عامل ترس" در عمیق ترین لایه های ضمیر ناخودآگاه یکایک افراد جامعه به نفع خود بهره برداری کرده و بزور سالیان سال به بقاء سیستم جبارانه خود تداوم بخشد.



برای آنکه "عامل منفی ترس" در جامعه انتقال پیدا نکند لازم است تا "سیستم مقاومت در درون جامعه" ایجاد شود و به این ترتیب این عامل منفی ترس را خنثی نماید و مانع از انتقال آن در سراسر پیکر جامعه گردد چراکه استیلاء ترس در جامعه است که باعث بروز و پیدایش افسردگی و بیماری روانی (روان پریشی) ، بی عملی ناشی از کسالت مزمن (ناشی از ترس استیلاء یافته بر ضمیر ناخودآگاه آحاد جامعه) میشود.



چگونگی بازگرداندن عامل منفی ترس به نقطۀ مبدأ پیدایش
در حقیقت ضحاک برای برقراری آرامش گورستانی بر جامعه با تزریق عامل منفی ترس سعی در آرام جلوه دادن فضای جامعه دارد ، دراین مبحث پیر مغان با بیان راهکارهای بازگرداندن ابزار ترس به سیستم ضحاک راه برون رفت از نتایج بکارگیری ابزار ضحاک را به مغبچگان می آموزد.



اشاره به اسرار نحوۀ انتقال انرژی در میلۀ حلقوی که حلقوی بودن خاصیت هدایت فلز را از هادی انرژی حرارتی سلب می نماید علی رغم آنکه فلز از خاصیت هدایت انرژی برخوردار است اما بعلت مکانیزم فیزیکی خاص (حلقوی) دیگر نمی تواند انرژی را منتقل نماید.
دو نوع فلز حلقوی وجود دارد:
نوع اول - تنها ایجاد مقاومت می کند.
نوع دوم - انرژی وارده را به مبدأ انتقال باز می گرداند (فلز حلقوی فنری)
فنر نوعی فلز حلقوی است که انرژی وارده را بصورت پتانسیل در خود ذخیره می کند و در یک درجۀ معینی از فشار انرژی وارده را به مبدأ ایجاد باز می گرداند.


دشمن هنگامیکه عامل منفی ترس را در سراسر جامعه منتشر میسازد ، ترس در سراسر اندام جامعه استیلاء می یابد و جامعه را از پویایی و حرکت باز می دارد و فلج می کند.



نحوۀ عملکرد سیستم مقاومت در درون جامعه - در اینجا "عملکرد سیستم مقاومت در درون جامعه " اهمیت می یابد، تا از طریق آن عامل منفی ترس در جامعه خنثی و مانع از انتقال و انتشار آن در سراسر جامعه میشود.
مرحلۀ بعد از ایجاد "سیستم مقاومت در جامعه" بکار بستن آن در بازگرداندن عامل منفی ترس بصورت انرژی بازتابنده به مبدأ انتشار (انتقال ترس به دشمن، منبع ساترکنندۀ ترس در جامعه) است.


اینجاست که ترسی را که دشمن وارد جامعه ساخته است تا با استفاده از آن جامعه را فلج و فضای ترس و وحشت و خوف را بر جامعه حاکم سازد با کارکرد "سیستم مقاومت" به خود دشمن باز می گرداند و دشمن دچار خوف و هراس میشود و پارالیزه و فلج میشود.



یعنی بجای ایجاد سیستم حلقوی استاتیک ، "سیستم حلقوی دینامیک" ایجاد می کنیم تا انرژی را به مبدأ انتشار باز گرداند.
پرسشهای مغبچگان – مغبچگان با درک و دریافت جنبۀ تئوریک عملکرد سیستم حلقوی و مقاومت آشنا شدند اما در عمل می خواستند بدانند چگونه می توان این آموزه ها را بطور عملی عینیت بخشید؟

عملکرد سیستم مقاومت اجتماعی – قسمت ۱۲


عملکرد سیستم مقاومت اجتماعی

در مباحث پیشین پیرمغان به بررسی چگونگی انتقال عامل منفی ترس توسط دستگاه جبّار حاکمه در سطح جامعه پرداخت.



چگونه ترس از یک نقطه آغاز و در سراسر اندام جامعه انتشار می یابد؟

سپس به ارائۀ راهکارهای لازم برای مقابله با مقولۀ ترس که در پیکرۀ جامعه نفوذ و گسترش می یابد اشاره نمود.

راهکار پیرمغان؛ ایجاد سیستم مقاومت در درون جامعه : ممانعت از "اتمیزه شدن آحاد جامعه" و فعال نمودن پتانسیل انرژی جمع "ایجاد هسته مقاومت در درون جامعه" .

دستگاه حاکمه از طریق ایجاد عامل منفی ترس در جامعه سعی در استیلاء و گسترش آن در پیکرۀ جامعه دارد.


چگونگی ایجاد سیستم مقاومت در درون جامعه (مثال)
پیر مغان در جمع یزدان پرستان و خدمتگزاران به آتش در حلقه ای نشسته و مغ بچگان به آموزه های او گوش سپرده اند. برای تشریح ایجاد هسته مقاومت پیرمغان مثالی را مطرح می سازد. وی خطاب به مغبچگان می گوید اگر سر میله فلزی را بر روی آتش بگیرید چه اتفاقی می افتد؟ مغبچگان در پاسخ می گویند : انرژی و حرارت ناشی از آتش سر میلۀ فلزی را داغ و قرمز می کند و در اندک زمانی حرارت و گرما در طول میلۀ فلزی به جریان در می آید و به تمام نقاط آن منتقل می گردد و تمام میله فلزی اگرچه روی آتش قرار ندارد اما بواسطه حرارت وارد شده بر سر میلۀ فلزی ، به شدت داغ و ملتهب می گردد.



سپس پیرمغان میله دیگری را که دو سر آن مستقیم و راست (خدنگی) و قسمت میانی آن مانند فنر تاب داده شده را روی آتش قرار می دهد بدون آنکه دسته ای (عایق) داشته باشد و یک سر ان را در دست می گیرد. مغ بچگان مشاهده می کنند که یک سر میلۀ فنری داغ و قرمز رنگ شده است و حرارت در درون میله انتقال می یابد اما حرارت هنگامیکه به قسمت حلقوی میله می رسد دیگر بر روی میله تأثیری نمی گذارد و در سر دیگر میله که در دست پیر مغان است هیچ اثری از خود حرارت برجای نمی ماند. یعنی سر دیگر میله همچنان سرد است.

سپس پیر مغان بیان می کند : این میله و میله قبلی هر دو از جنس فلز و هادی انرژی حرارتی هستند. اما چرا حرارت در میله حلقوی منتقل نمیشود؟ علت آن است که میله حلقوی دارای "سیستم مقاومت در درون خود" است یعنی هرگاه انرژی حرارتی به قسمت حلقوی میله فلزی می رسد در سیستم حلقوی انرژی حرارتی به تدریج تحلیل می رود و خنثی میشود و انرژی حرارتی در قسمت حلقوی سیستم فلزی سرشکن میشود و دیگر انتقال نمی یابد.مغبچگان به حقیقت راز سیستم حلقوی میله فلزی برای عدم انتقال انرژی حرارتی پی بردند و دریافتند که به علت تغییر حالت فیزیکی در میله فلزی (هادی انرژی حرارتی) نیازمند کاربرد عایق برای ایمنی بدن در برابر حرارت برخاسته از آتش نیستند. میلۀ فلزی در ذات خود هادی انرژی حرارتی است اما با تغییر مکانیزم فیزیکی در خود به عایق انرژی حرارتی مبدل می گردد. سپس پیرمغان بیان نمود که این نمونه ای بود از تغییر شیء هادی به شیء عایق (تغییر کاربری). از همین قاعده در سیستم های اجتماعی می توان بهره جست بدین ترتیب که دستگاههای جبار حاکمه سعی دارند عامل منفی ترس را در پیکرۀ جامعه منتقل سازند. بکاربردن سیستم مقاومت حلقوی در قلب جامعه با ممانعت از انتقال ترس در جامعه موجب سرشکن شدن عامل ترس در قلب سیستم مقاومتی اجتماع و بازگشت آن به نقطۀ مبدأ پیدایش می گردد.




عملکرد سیستم مقاومت اجتماعی - ایجاد هستۀ مقاومت در قلب جامعه مانع از انتشار ترس در پیکرۀ اجتماعی و اتمیزه شدن آحاد مردم (فلج شدن اجتماع) و باعث پیوستن آنها برای تشکیل جبهه های متحد در درون جامعه است.

ضحاک و امپراطوری اهریمن پرستان – قسمت ۱۱

ضحاک و امپراطوری اهریمن پرستان – قسمت ۱۰

ضحاک و امپراطوری اهریمن پرستان – قسمت ۹

ضحاک و امپراطوری اهریمن پرستان - قسمت ۸

ضحاک و امپراطوری اهریمن پرستان - قسمت ۷

ضحاک و امپراطوری اهریمن پرستان - قسمت ۶

ضحاک و امپراطوری اهریمن پرستان - قسمت ۵

ضحاک و امپراطوری اهریمن پرستان – قسمت ۴

ضحاک و امپراطوری اهریمن پرستان – قسمت ۳

ضحاک و امپراطوری اهریمن پرستان - قسمت ۲

ضحاک و امپراطوری اهریمن پرستان - قسمت ۱

آشنایی مغبچگان با "آئین مغان" در کلام "پیرمغان"

شناخت (1)gnose
درک مفهوم "شناخت" مبحث و مقوله ای است بنیادین و باید بطور دقیقی مورد بررسی قرار گیرد. در حقیقت واژۀ شناخت در برگیرندۀ کلیّت مفهومی است که می تواند به زمینه های گوناگونی اطلاق گردد. اگر بخواهیم این واژه را محدود و منحصر به عرفان (خودشناسی و پس از آن خداشناسی) تعبیر نمائیم حق مطلب را ادا نساخته ایم. از آنجا که شناخت، مفهومی است کلی و می تواند در برگیرندۀ مفاهیم گوناگونی باشد باید ابتدا به درک "مفهوم شناخت" بپردازیم و حقایق را محدود به لغات نسازیم.

در غالب موارد محققان به علت اصرار بر یافتن واژه ای مناسب در زبان خود برای لغتی که معنای مناسبی برای آن نمی یابند با این اشکال روبرو میشوند که واژه ها را تعابیر به مقصود نمایند لذا این امر غالباً باعث میشود که حوزه های مختلف علوم با یکدیگر مختلط شود.

تحقیقات نشان می دهد که "شناخت" با کلیّت آن می تواند در دایره امور حسی و عوالم مادی باشد که این نوع شناخت "تعبیر به علم " میشود و فردی که با تکیه بر حواس و دانسته های عقلانی به علوم عالم ماده دست می یابد عالِم و دانشمند تلقی می شود. در همینجا لازم است یادآور شد برای فردی که اعتقادی به عوالم معنوی ندارد و فقط دانشمند و عالم علوم مادی است اطلاق این کلمه محدود و منحصربه جایگاه فردی است که به علوم طبیعی اشراف لازم وکافی حاصل می نماید اما شاید بکارگرفتن همین واژه (عالِم) برای فرد صوفی و شخصی که معتقد به عوالم معنوی است تعبیر دیگری داشته باشد و بکار بردن واژه "عالم" تداعی کنندۀ فردی باشد که در علوم معنوی به کمال دست یافته و به عبارتی واژۀ عالم به فرد "عارف" تلقی گردد. لذا در این جا درجات شناخت متفاوتند و بسته به نوع بکارگیری واژه ها الزاماً عالم به عوالم مادی ، عالم به عوالم معنوی نخواهد بود اما از یک واژه واحد برای این تعابیر (عالم) استفاده میشود به همین ترتیب می توانیم قیاسمان را به واژه "مُغ" (پیرمغان) تعمیم دهیم. محقق و جستجوگر کارش تحقیق و جستجو است و اینکه راجع به واقعیت یا حقیقتی جستجو می کند نمی تواند حق مطلب را نسبت به واقعیات دیگری که وراء آن، موجود است تحت شعاع تحقیقات خود قرار داده و همه علوم و امور را منحصر به دامنۀ موضوع تحقیقات خود سازد و به هر ترتیب در جستجوی یافتن ارتباطی ساخته شده در ذهن میان زمینه های مختلف علوم بر آید، در غالب این موارد یا واقعیتی مخدوش میشود و یا حق مطلبآنگونه که هست ادا نمیشود و این نوع تحقیق نه کاری سازنده بلکه ایجاد انحراف در تحقیق است (کسانیکه مترصد آنند که ارتباطی منطقی میان آئین مغان و مکتب تصوف و عرفان برقرار سازند).

در این مقاله به تبیین جنبۀ اجرایی و عملی شناخت می پردازیم و از مقولۀ "معرفت شناسی" و "شناخت شناسی" وارد فصل جدیدی با عنوان "بکارگیری شناخت" میشویم.

"کتاب شناخت" ، پل ارتباطی میان "عامل شناسی" و "سوژۀ مورد شناخت" است و مشتمل بر سه فصل مجزا است.

۱ - شناخت جهان آفرینش؛ مجموعه جهان ، ارتباط میان آفریده ها ، قوانین و نیروهای ناظر بر جهان آفرینش که متدلوژی خاصّ خود را می طلبد و به آن "علم" اطلاق می گردد؛ شناخت جهان با کلیت در برگیرندۀ آن از بینهایت بزرگ تا کوچکترین ساختارهای تشکیل دهندۀ عالم "علم" نامیده میشود و در حوزۀ ادراکات حسی و قوانین ناظر بر طبیعت و با اتکاء به عقلانیت است. دست یابی به حوزه های علمی در طول اعصار و قرون دست یافتنی است؛ در حقیقت این نوع از شناخت که به دایره محسوسات و امور مادی حصر و محدود می گردد به "شناخت علمی" تعبیر میشود. مجموعه آفریده ها و قوانین ناظر بر جهان هستی همیشه بود و هست و خواهد بود و اینکه از یک لحظه ای آغاز به شدن کرده و یا چرا پیش از آن نبوده و چه عاملی سبب پیدایش آن شده است و چگونه و چه کسی آن را بوجود آورده است؟ در این حوزه می گنجد و با تحقیقاتی که امروزه دانشمندان به انجام آن مبادرت می ورزند با گذر زمان قابل دست یازیدن است.

۲ – فصل دوم معرفت، "عرفان" است؛ که مشتمل بر شناخت آفرینندۀ جهان آفرینش است و در ابتدای امر با شناخت خود آغاز میشود و سرانجام به شناخت آفریننده می انجامد، اما اینکه ما تنها بدانیم : که هستیم؟ و به حصول معرفت نسبت به آفریننده خود دست یابیم که نزد عرفا سرحد کمالات معنوی محسوب می گردد ، وظیفۀ ما را از خلقت روشن نمی سازد و تنها به نوعی از شناخت منحصر می گردد. (عرفان)

شخصی که در تلاش است تا با شناخت خود به حصول معرفت نسبت به آفریننده دست یابد، غایت شناخت را شناخت آفریننده می داند در اینجا "عامل شناسایی" و "سوژۀ مورد شناخت" وحدت می یابد و به عبارتی میتوان اینگونه تعبیر نمود که "خود می خواهد خود را بشناسد!"

عرفان به "شناخت" اطلاق می گردد و دو مفهوم را در بر می گیرد: ۱ – عرفان به مفهوم عامّ ؛ ۲ – عرفان به مفهوم خاصّ آن.

کوتاه ترین راه در نزد عرفا برای حصول معرفت به خدا ، خودشناسی است ، در نزد عرفا رایج است که می گویند کسی که خود را بشناسد خداوند را می شناسد.

اما باید بگوئیم که "آگاهی نسبتِ به خود" با "شناخت خود" تفاوت دارد. هر فردی نسبت به خود آگاه است یعنی هر فرد می داند خودش با سایه اش و با فرزندش تفاوت دارد و به خودش آگاهی دارد. "خودش" چیزی متفاوت از "غیرخود" است (آگاهی). اما این شناختِ "خود" نیست. متأسفانه غالب انسانها به علت آگاهی اجمالی نسبت به "خود" دیگر به دنبال شناخت "خود" نمی روند و در مراتب بالاتری به دنبال کشف و حصول معرفت و شناخت نسبت به آفریننده نمی روند چرا که می پندارند که خود را می شناسند!

خود قادر است کل "جهان خارج" را مورد بررسی قرار دهد و بشناسد اما با معرفت نسبت به جهان پیرامون هرگز قادر نخواهد بود به شناخت نسبت به "خود" نائل گردد. (مانند عملکر مغز انسان ویا چشم، با چشم هر چیزی را می توان دید اما با چشم، چشم خود را نمی توان دید در اینجا نیاز به یک ابزار سوم "آئینه" ضرورت می یابد ) غالب انسانها به دنیا می آیند و از دنیا می روند بدون آنکه خود را بشناسند و تصور می کنند خود در حقیقت تصویر مجازی آنها در آینه است و با ناآگاهی نسبت به حقیقت خود از دنیا می روند.

اگر آدمی به صرافت شناخت "خود" برآید از این پس اولین دامی را که به آن گرفتار میشود (عیبجویی) کنار می نهد و لحظات عمر را سرگرم توهّمات و پرداختن به عیب دیگران نمی پردازد. انسان با حصول معرفت به "خود" در صدد اصلاح بر می آید و از نقص به کمال می رسد. تا انسان "خود" را نشناسد از درک نواقص خود نیز عاجز خواهد بود. حال چنانچه فرض بفرمائید که انسان گام در مسیری نهد که بخواهد به شناخت به "خود" نائل گردد آیا به غایت مقصود ره برده است؟

۳ - اهمیت آئین مغان و آموزه های پیرمغان در دیر مغان (حلقه یزدان پرستان و مغان)
پاسخ ما "خیر" است، در "آئین مغان" شناخت (عرفان) غایت مقصود نیست بلکه در آئین مغان هدف ایجاد تحول و "تغییر" در جهت تکامل است ، اگر بگوئیم که ما آمده ایم که خود رابشناسیم یعنی غایب خلقت شناخت نسبت به خود بوده است پس پاسخ به این پرسش چه میشود؟ "که چرا آمده ایم؟" پاسخ این پرسش وظیفه و مسئولیت ما را به عنوان جزئی از کلّ روشن می سازد. در حقیقت در "آئین مغان" ، مغبچگان تحت تعالیم و آموزه های "پیر مغان" به این حقیقت اشراف می یابند که شناخت تنها لازم و کافی برای غایت آفرینش نبوده است و به اهمیّت مسئولیت و وظیفه ای که در جهت تغییر و تحوّل بسوی تکامل دارند پی می برند و این امر محدود و منحصر به شناخت پدیده های عالم ماده و معنا نمیشود، بلکه به حوزۀ دیگری از شناخت مربوط میشود که مربوط به عالم اسرار (آئین مغان) است نه عالم معنا (عرفان).
عالم اسرار در حقیقت نحوۀ بکارگیری نیروهای ناظر بر جهان طبیعت در کلیّت آن (نه ماده و علوم ظاهر) برای ایجاد تغییر در نیل به کمال است؛ نه کمال فردی و معنوی. بلکه کمالی که ارتقاء دهندۀ کلیّت است و منحصر و محدود به "فرد" نمیشود بلکه نوعی رسالت و مسئولیّت را می طلبد.
شاید فصل انفکاک عرفان و آئین مغان هم در درک و شناخت همین مسئولیّت است. در آئین مغان ، "پیرمغان" به مغ بچگان می آموزد که مسئولیّت چیست و چگونه باید از امتحانات گوناگون عبور نمود و در جهان پیرامون تغییر ایجاد نمود.(در حقیقت جنبه عینیّت بخشیدن به اموزه ها و تعالیم پیر مغان و بکاربستن عملی شناخت، "روش مغانه" تلقی می گردد) غالباً در میان عرفا مرسوم است تا شاگرد برای طی مراتب حصول معرفت به خود نزد استاد می رود تا در سایه تعلیمات استاد مراحل "شناخت معنوی" را فراگیرد مانند آنچه در داستان موسی و خضر رخ نمود؛ بهترین مثال در نزد عرفا که می تواند جایگاه شاگردی و استادی را به تمثیل کشد و نمایانگر مراحل خدمت تا رسیدن به ساحل معرفت باشد نه دریای معرفت(!) طی طریق در خدمت استادی است که خود طی طریق نموده و به شناخت خود و خداشناسی رسیده است.

شناخت قوانین ناظر بر طبیعت و کیهان و شناخت خود (خودشناسی و خداشناسی) تنها مشتمل بر ۴% کل شناختی است که در حدّ کمال، انسان می تواند به آن دست یابد اما با گستردگی دامنۀ نیروهای حاکم بر طبیعت، آن چه شناختی است؟ که میتواند از این نیروها برای ایجاد تغییر بر جهان بسوی تکامل بهره جوید. اینجاست که ضرورت "آموزه های پیرمغان" بر مغبچگان روشن می گردد که حال من خود را شناختم آیا غایت خلقت من همین بوده است یا آنکه من برای مسئولیتی آمده ام و عبث و بیهوده آفریده نشده ام؟!

در آئین مغان انسان به این حقیقت اشراف می یابد که علاوه بر خودشناسی باید برای نیل به کمال در کلیّت آن (کمال بشریت) در جهان پیرامون منشأ اثر باشد و این امر یکی از اسباب خودشناسی میشود، این انسان در درون خود به جوش و خروش می افتد همچون زلزله ای در اعماق و اثار مترتب آن در جهان پیرامون با طرح این پرسش عینیت می بخشد که "من کیم؟"(عرفان) جایگاه من چیست و مسئولیتم در این جایگاه چیست ؟ (آئین مغان)

خودشناسی با انسان متولد شده است و ارتباطی به دین و آئین و اعتقاد ندارد و انسان از ابتدای ظهور همواره در پی یافتن پاسخی برای این پرسشهای نهادین بوده است (من کیم؟ جایگاهم در عالم هستی چیست؟ به کجا میروم؟)

با ظهور اولین انسان و وقوف نسبت به این پرسش بنیادین که "خود" چیست؟ (من کیم؟ من چیم؟) ،عرفان متولد شد؛ پیش از نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمّد. انسان از بدو پیدایش به دنبال "خود" می گشت طرح این پرسش عرفان را عینیت بخشید. پس از طرح این پرسش بود که انسان به علت فراموشی (نسیان) به عصیان خود وقوف یافت و با ابزار توبه به "خویشتن" بازگشت نمود. از این روست که از "نسیان" به غفلت و ناخویشمندی و از خودبیگانگی تعبیر میشود و "توبه" به معنای بازگشت به خویشتن است.

خود؛ دو جنبه دارد ؛ جنبۀ فیزیکی : مجموعه ای که به آن جرم و انرژی اطلاق می گردد(فیزیک) و جنبۀ متافیزیکی: نیروی شناسنده ایست که طالب شناخت با تکیه بر ان به شناخت خود و جهان افرینش و جهان آفرین می پردازد و متافیزیک است؛ مثال عینی آن مغز انسان که (بطور فیزیکی) مرکز تعقل و تفکر است و اندیشه بر خواسته از آن تعقل و تفکر (بطور متافیزیکی) عینیت می یابد. در حقیقت اندیشه نیروی متافیزیک را در جهت شناخت بکار می بندد و انسان با تفکیک این دو درمی یابد که بُعد شخصیتی هر فرد متشکل از دو بخش است : طبیعت و ماوراء طبیعت.

بعد طبیعی محصور و محدود به خواص فیزیکی است و امری فرسایش پذیر ، زوال پذیر و فانی است اما بعد ماوراء طبیعی انسان فناناپذیر و باقی است.

فاز بعدی شناخت ، تکامل است و پیش از ان باید دریافت که متدلوژی "خودشناسی" – "جهان شناسی" و "خداشناسی" متفاوت است. مقولات مربوط به کتاب معرفت از دیرباز، هنگامیکه انسان درجستجو و کشف حقیقت نسبت به خود بر آمد مطرح بوده است ؛ اینکه انسان دریافت الانسان حیوان الناطق. حیوان هم موجود است و هم زنده است یعنی هم وجود دارد و هم حیات. اما وجه تمایز انسان قوۀ ناطقه انسان است ، قوۀ منطق یعنی نیرویی که انسان با توسل به آن می تواند احساسات و دریافتهای حسی را آنالیز ، تجزیه و تحلیل نماید و از طریق قیاس یا استغراق و تمثیل به نتیجه دست یابد. چنانچه قوۀ تفکر از انسان سلب گردد انسان همان حیوان است از نوع سخنگوی آن.
اما هستی عرصۀ نیروهایی است که تنها ۴ % در آن "قابل رصد" است (لازم است یادآور شویم که برای درک بیشتر مفهوم این عبارت باید وجه تمایزی میان "رصد" و "رؤیت" قائل شویم) و ۹۶ % آن از رصد خارج است، اما هست و وجود دارد.

منابع نیروهایی که تدبیر و تدّبر سراسر عالم آفرینش را در ید قدرت خود دارند و در حوزۀ ۹۶ % غیرقابل رصد قرار می گیرند، در حقیقت با آنکه قابل رصد نیستند اما قادر به ایجاد تصرف در جهان قابل رؤیت و رصد هستند.

آئین مغان مقوله ای خارج از حوزۀ "خودشناسی" و "خداشناسی" است و اختلاط آن انسان را به اشتباه می افکند.
آئین مغان با سرچشمه های نیروهای ناپیدا در عالم وجود در کار است و در حقیقت "پیرمغان" با تعابیری که عرفا از آن به عنوان پیر طریقت یا مرشد و راهنمای طی طریق مراحل سلوک تعبیر می کنند متفاوت است.
مقوله عرفان به شناخت خود و خداشناسی می پردازد و در حوزه ای جداگانه قابل بحث است. اما آئین مغان و اینکه آنرا نوعی گرایش صوفیانه اطلاق کرد محقق را به اشتباه می اندازد. عرفا بسیار به این حقیقت معترف بوده اند که آنچه را که در جستجویش بوده اند نه در میان زاهدان (شریعتیون) و نه در میان صوفیان (اهل طریقت) یافته اند و آنچه را که می جسته اند سرانجام نزد "پیرمغان" یافته اند. و بسیار بر عرفا خرده گرفته اند که چرا حافظ در اشعارش اشاره به برائت جستن از اهل شریعت و طریقت داشته است اشعار حافظ برائت جستن از هیچیک نبوده بلکه حافظ آنچه را که در جستجویش بوده نزد "پیرمغان" یافته است و آن دست یافتن به اسراری بوده است که بتواند با آن در جهت تکامل در جهان پیرامون خود منشأ اثر واقع شود. از اینرو حافظ نه خود را اهل زهد می داند و نه اهل طریقت بلکه خود را مغبچه ای تحت تعالیم پیر مغان و حلقه بر در دیرمغان می داند.

در آئین مغان هدف بکاربستن نیروهای تدبیر و تدبرکننده ناظر بر جهان برای نیل به کمال است و پیرمغان به عنوان کسی که به سرچشمه های نیروهای ناپیدا در عالم وجود (نه در عالم معنا) دست یافته مغبچگان را تحت تعالیم و آموزه های خود قرار می دهد.
روش مغانه را باید آئینی متفاوت از عرفان و علم تلقی نمود چرا که در حوزۀ شناخت ۹۶ % از نیروهایی است که اساساً در هیچیک از حوزه های علم و عرفان نمی گنجد.
برای درک بهتر تفاوت آئین مغان با علم و یا عرفان بهترین مثال "فنون کیمیا" است، یک فرد عارف الزاماً کیمیاگر نیست اما لازمۀ کار "پیرمغان" کار بر روی نیروهایی است که با بکاربردن آن در جهان منشأ تحول میشود.
کیمیا "راز" است که "اصحاب راز" آن را می دانند و کیمیاگر نه عارف است و نه عالم (البته کیمیاگر می تواند عالم و عارف هم باشد) اما حوزۀ عملکردش در حیطۀ کیمیا ارتباطی به علم و عرفانش ندارد و در حقیقت کیمیاگر با اشراف به اسرار و رازها می تواند در ساختمان اتم دخل و تصرف ایجاد کند بدون آنکه این امکان در هیچ لابراتوآر و یا آزمایشگاهی ممکن باشد. استفاده از نیروهای دخل و تصرف کننده در چهارچوب نیروهای تشکیل دهندۀ شیء؛ تخصص کیمیاگر در حوزۀ علوم غریبه و اسرار خفیّه است که از آنجمله یکی از اصول روش و آئین مغانه (استاد کیمیا) دخل و تصرف در شیء است از اینرو در طول اعصار بسیار مشاهده شده است که پیران مغان را جادوگران سفید می دانستند که می توانستند جریان امور را با کشف راز و اسرار نیروهای تدبیر و تدبرکننده عالم هستی بسوی تکامل پیش ببرند و آنها را Magicians می نامیدند.
ادامه دارد ...


1- Gnosis (from one of the Greek words for knowledge, γνῶσις) is the spiritual knowledge of a saint or mystically enlightened human being. In the cultures of the term (Byzantine and Hellenic) gnosis was a special knowledge or insight into the infinite, divine and uncreated in all and above all, rather than knowledge strictly into the finite, natural or material world which is called Epistemological knowledge. Gnosis is a transcendential as well as mature understanding. It indicates direct spiritual experiential knowledge and intuitive knowledge, mystic rather than that from rational or reasoned thinking. Gnosis itself is obtained through understanding at which one can arrive via inner experience or contemplation such as an internal epiphany of intuition and external epiphany such as the Theophany .